ناگیسا اوشیما، موج نو ژاپن


سیمای مردی در دوردست 4

ناگیسا اوشیما، (منبع تصویر)

 

برای خیلی از مخاطبان، سینمای ژاپن در شاهکارهای دهه ی پنجاه آن خلاصه می شود: «هفت سامورایی»،« قصه های ماه و باران» و«داستان توکیو». فهرست شناخته شده ترین کارگردان ها هم برایشان از سه نام بیشتر نمی شود: « آکیرا کوروساوا»، « کنجی میزوگوچی» و « یاسوجیرو ازو». اما سینمای ژاپن به این سه نفر ختم نمی شود، کارگردان های دیگری هم هستند که فیلمهایشان تا امروز مورد بحث است[1]، از جمله «ناگیسا اوشیما».

در اواخر دهه ی پنجاه میلادی کارگردانان جوانی در ژاپن ظهور کردند که فصل مشترکشان گسست از سنت سینمایی این کشور بود. از نظر آنها «جریان اصلی این سینمای سنتی، بر دو اساس استوار بود: درام تاریخی (jidai-geki) که ریشه در کابوکی داشت و ملودرام مدرن (gendai-geki) که از تئاتر نو سرچشمه می گرفت. محتوا و فرم این دو قالب، به راحتی از سوی تماشاچیان پذیرفته می شد. به عبارت دیگر فرم و محتوای سنتی سینمای ژاپن ارتباط تنگاتنگی با ساختار کهن جامعه و ایدئولوژی آدمهایی داشت که در این ساختار احاطه شده بودند»[2].

برای فهم ریشه های تاریخی و اجتماعی این تحولات، باید کمی به عقب برگردیم. بعد از انفجار دو بمب اتمی در هیروشیما و ناگازاکی، امپراتور ژاپن در سال 1945 فرمان تسلیم بی قید و شرط را صادر کرد و کشور در بحران سیاسی، اقتصادی و اخلاقی عمیقی فرو رفت. ناپایداری دولت ها، تاثیر روانی اشغالگری آمریکا، بازگشت حزب کمونیست به صحنه سیاسی و نارضایتی گسترده عمومی، ژاپن را از نظر جناح چپ در موقعیت پیشا انقلابی قرار داده بود. در تابستان  1948نمایندگان 138 دانشگاه، فدراسیون ملی کمیته های مستقل دانشجویان ژاپن موسوم به «زنگاکورن»[3] را تشکیل دادند. اهداف این تشکیلات از مطالبات صنفی به سمت مبارزه با نوزایی فاشیسم و دموکراسی خواهی پیش رفت و با وجود همه اختلافات درونی، به مدت بیش از بیست سال به عنوان جنبش فرا-چپ رادیکال، با دولت ژاپن مدرن و امپریالیسم آن مبارزه کرد. یکی از عوامل تنش آفرین این دوران پیمان صلح ژاپن – آمریکا بود. سال 1951 به دنبال پیمان صلح سانفرانسیسکو که به امضای بیش از 48 کشور به جز شوروی و چین رسیده بود، آمریکا به شش سال اشغال نظامی خاک ژاپن پایان داد اما اجازه پیدا کرد تا دو هزار پایگاه نظامی با بیش از دویست هزار سرباز در این کشور داشته باشد. چپگراهای ژاپن که خواهان یک استقلال واقعی و پایان قیومیت آمریکا بر سیاست خارجی بودند، به شدت به این پیمان اعتراض کردند. سال 1960، وقتی قرار بود مجلس این پیمان را تمدید کند، شورش تمام کشور را فرا گرفت و صدها هزار معترض، مجلس را محاصره کردند. اما حزب لیبرال (محافظه کار) این پیمان را در شرایطی پلیسی و بدون رای گیری، برای ده سال دیگر تمدید کرد.[4]

برای اوشیما هم مثل خیلی از ژاپنی ها، کاپیتالیسم چیزی بیش از یک فاجعه ی سیاسی – نظامی بود. کودکی اوشیما ناگهان در 15 اوت 1945 [5] با احساس عمیق شکست تمام شد، حسی که هیچگاه او را ترک نکرد. سال 1950 به خاطر تنفرش از ریاضیات، وارد دانشکده حقوق دانشگاه کیوتو شد، بدون اینکه کاربرد واقعی این رشته برایش مهم باشد. اما وقتش در دوران تحصیل به کارهای دیگری می گذشت. «هر وقت حوصله ام سر می رفت وارد جنبش دانشجویی می شدم، هر وقت از آن خسته می شدم به تئاتر بر می گشتم. آن دوره احساس می کردم در دور باطلی افتاده ام». جوانان ژاپن هم مانند همه جای دنیا، از فردای جنگ با سینمای آمریکا آشنا شدند. سینمایی که «مثل آدامس مصرف می شد». فیلمهای ژاپن بعد از جنگ، دیگر به هیچ وجه مطابق میل جوانان معترض دهه ی پنجاه نبود و کم کم موج اول کارگردانان مستقل با گرایشات کمونیستی شکل گرفت. فیلمهای آنها به تعبیر اوشیما «اگرچه مستقل تولید می شدند اما هنوز محتوای سنتی و ملودرام را حفظ کرده بودند» به این دلیل که «حزب کمونیست ژاپن ساختار قدیمی اش را در ژاپن مدرن نگه داشته بود». اوشیما در واکنش به آن اعلام کرد که هدفش «از بین بردن این ژانر و شروع دوباره» است. او وقتی در سال 1954 دانشگاه را تمام کرد، چیزی جز مدرک حقوق و شهرتش  به عنوان «فعال سرخ» به همراه نداشت و اگر تشویق دوستانش نبود، شاید هیچگاه در آزمون ورودی شرکت فیلمسازی «شوچیکو» هم شرکت نمی کرد. جایی که با شروع به عنوان دستیار کارگردان پا به دنیای سینما گذاشت.[6]

ناگیسا اوشیما را می توان «پدر معنوی موج نو»[7] ی ژاپن نامید، کسی که رادیکالیسم ایدئولوژیک و زیبایی شناسیک دهه ی شصت و عصیان علیه همه سنت ها در او تجسم پیدا می کند. سنت هایی که کاریکاتور گونه در کمپانی های فیلمسازی بزرگی مثل شوچیکو اجرا می شد. این کارگردان، فیلمنامه نویس، منتقد و نویسنده، اصول کارهایش را در مدت کمی بیش از ده سال یعنی از 1959 تا 1972 تدوین کرد. اوشیما، تقریبا به همه ی تابوهای ژاپن مدرن حمله کرد:

یاس سیاسی حزب کمونیست (بعد از تمدید پیمان صلح ژاپن – آمریکا در سال 1960) در «شب و مه در ژاپن» (1960)،

اسطوره ی بچگی ناب و سرخوش در «پسر بچه» (1969) و «دفتر خاطرات یون بوگی» (1965)،

راسیسم و شبح دموکراسی در «تله» (1961)، «مرگ با طناب دار» (1968) ، «بازگشت سه میخواره» (1968)، «خواهر عزیزی برای تابستان» (1972)

و به ویژه تابوی روابط جنسی که تقریبا در همه ی کارهایش به چشم می خورد اما به طور واضح تر می توان آنها را در این فیلمها دید: «لذتها» (1965)، «شهوتران در روز روشن»[8] (1967)، «رساله ی ترانه های مستهجن ژاپنی» (1967)، «خاطرات دزد شینجوکو» (1968) و بالاتر از همه این فیلم ها باید به معروفترین فیلم او در این زمینه اشاره کرد: «امپراتوری احساس» (1975).

اما اگر بخواهیم دیدگاه اوشیما درباره ژاپن آن دوره و پدیده های متناقضش را در یک اثر خلاصه کنیم، باید به فیلم «مراسم» (1971) رجوع کنیم.[9]

 

نوشته های خوانده نشده درباره ناگیسا اوشیما بسیار است. متنی که از نظرتان گذشت، سعی دارد با انتخاب و ترکیب قطعاتی از سه منبع مختلف که در پانوشت نام برده شده اند، به موازات «فلش ریویو» های وحید مرتضوی (وبلاگ گرینگوی پیر)، تصویری از این کارگردان کمتر آشنا و فیلمهایش را به دست دهد. در متن های بعدی که آنها هم بر گردآوری و ترجمه استوار خواهند بود، این موضوع پی گرفته می شود.

 

 

 

 


[1] Max Tessier, Images du cinéma japonais, Henri Veyrier, 1990

[2] Nagisa Oshima, Écrits 1956-1978 Dissolution et jaillissement, pps. 20-21, Cahier du Cinéma Gallimard, 1980

[3] ZENGAKUREN

[4] Louis Danvers & Charles Tatum Jr., Nagisa Oshima, pps. 36-37, Cahier du Cinéma – Collection Auteurs, 1986

[5] روزی که امپراتور ژاپن در نطقی رادیویی، تسلیم شدن کشورش و پایان جنگ را اعلام کرد

[6] Louis Danvers & Charles Tatum Jr., Nagisa Oshima, pps. 20-24, Cahier du Cinéma – Collection Auteurs, 1986

[7] «ماکس تسیر» لقب «پاپ موج نو» را در مورد اوشیما به کار می برد. این منتقد درکتاب «تصویر سینمای ژاپن» سینمای این کشور را از دهه ی بیست تا هشتاد میلادی بررسی می کند. مقدمه ی این کتاب به قلم اوشیماست.

[8] این فیلم به «خشونت در نیمروز» هم ترجمه شده است

[9]Max Tessier, Images du cinéma japonais, pps. 234-235, Henri Veyrier, 1990