داگویل و مسألهی سنّتهای نقّادی
آیا چیزی به اسم «سنّت نقّادی ایرانی» وجود دارد؟ در حوزهی ادبیات سینمایی، که موضوع این نوشته است، نظرات منتقدان ایرانی در مورد فیلمها گاه چنان ضد و نقیض است که به نظر نمیرسد بشود همه را زیر یک سقف گرد آورد. ممکن است گفته شود که جستوجوی پیوند میان دریافتهای این منتقدان با وجود اختلافهای فراوانی که میان آنان وجود دارد، کاری بیحاصل و فریبنده است. به این خطر توجّه داریم اما اگر با کمی آسانگیری به ادبیات سینمایی ایران در دهههای اخیر مراجعه کنیم و شیوهی برخورد منتقدان با فیلمها را ببینیم، سنّتی کموبیش پیوسته را تا حدّی میتوانیم حس کنیم. سنّتی با سرمشقها و ایدهآلهای خاص خود. چیزی که با خواندن نقدهای سینماییِ دهههای اخیر به ذهن خطور میکند این است که منتقدان ما در بعضی استنباطها و دریافتهای کلّی شریک بودهاند، دانسته یا ندانسته. در این گفتار، ما مجموع آنها را با احتیاط «سنّت نقّادی ایرانی» مینامیم. باید اینرا نیز فورا اضافه کنیم که به فرض وجود این سنّت، هر طرحی که با چند خط ساده از آن ترسیم شود ناتمام و گمراهکننده مینماید. پس چرا اصلا چنین خطری را به جان بخریم؟ گمان میکنم فکر کردن به چنین فرضیهای میتواند مسائل مهمی را برای تفکّر پیش روی ما بگذارد و موضوعات را در پرسپکتیوی تاریخی قرار دهد. فرض بعدی که مایلم اینجا طرح کنم این است که فهم پارهای از مشکلات سینمای نسل جوان ایران در سالهای اخیر را نیز با مطالعهی سنّت نقّادی ایرانی بهتر میتوان درک کرد. این سینماگران خواهناخواه بر سر سفرهی همین سنّت نشستهاند و سرمشقهای سینمایی خود را از رهگذر این سنّت جُستهاند. یعنی فیلم امروز ما، همچون رخدادی در زمان حال، سبب میشود از زاویهی تازهای به تاریخ و سنّت نقّادی خودمان نگاه کنیم و از دل آن چیزهایی بیرون بکشیم و با نظمی امروزین روی میز بچینیم. مقصود از همهی این فرضیهها و پیشنهادها البته تفکّرِ دوبارهی این سنّت است نه تخفیف آن / “داگویل و مسألهی سنّتهای نقّادی” را برای ششمین شماره شیوه، دوماهنامه تخصصی هنر، نوشتهام.