میگل گومس


تابو – پیش‌درآمد: نوستالژی / ملانکولی 8

 

تابو، میگل گومِس، 2012

Cahiers du Cinéma©

 

میگل گومِس در پاسخ به درخواستِ سالِ پیشِ کایه برای معرفی فیلم‌های در راهِ 2012، این‌طور شروع  می‌کند: « تابو بازسازیِ فیلمی از مورنائو نیست». لئوس کاراکس صحبت‌های مجریِ درحالِ توصیفِ هولی موتورز به عنوان فیلمی دربابِ سینما (+) را این‌گونه قطع می‌کند: «این فیلم درباره‌ی سینما نیست».

تابو فیلمی‌ست در دو پرده با یک پیش‌درآمد. سیاه و سفید. پرده‌ی اول: بهشتِ گمشده، پرده‌ی دوم: بهشت، که آشکارا به سینمای نخستین پهلو می‌زند. نیمه صامت. بازیگران بدون صدا، محیط با صدا. فیلمِ 16 میلیمتری. موزامبیکِ نیم قرنِ پیش. آفریقای جادویی. پیش‌درآمد به مکاشفه‌ای خواب‌زده می‌ماند در ادبیاتِ رُمانتیکِ قرنِ هجدهمی.

نوستالژی یا ملانکولی؟

نه «فرزند زمان خویشتنِ» خوش‌باورانه، نه در هپروتِ گذشته ماندنِ ساده‌دلانه. تابوی گومِس، تجربه‌ای‌ست دست‌اول و شخصی در وارسیِ گوشت‌وپوستِ سینما برای خلق لحظه‌هایی که به این سادگی به‌چنگ آوردنی نیست: عشق، عشقِ کور، تنها یکی از آنهاست. کارِ گومِس به سلامت از خطر سقوط در نوستالژیِ سینماییِ سانتی‌مانتال – که گاه تحتِ لوای ادای دین پنهان می‌شود – گذر می‌کند تا به یکی از به‌یاد ماندنی‌ترین‌های امسال بدل شود، یکی از شخصی‌ترین‌ها، صادقانه‌ترین‌ها. شاهد؟ کافی‌ست لحظه‌ای فیلمِ برنده‌ی اسکار سال پیش را به‌خاطر  آوریم – روزهای زیادی از اسکارِ امسال هم سپری نشده! – آرتیست نمونه‌ای کم‌نظیر از برانگیختنِ کاسب‌کارانه‌ی حس نوستالژیک بود. نامه‌ای جعلی و ناشیانه اما خوانده شده: عاشقانه، به سینما. در شریان‌های  تابو یک ملانکولیِ روشن‌بینانه در جریان است. همان حزنِ شورانگیزی که هولی موتورز را هم درمی‌نوردد. نوعی دلشوره نسبت به وضعیت فعلیِ سینما، به آینده، به آنچه این جریان‌های جایزه‌بگیر در کُنه‌شان کم دارند. آنچه در تماشاگر و سینماگرِ نخستین موج می‌زد: تر و تازه بودن، جوان بودن، جوان ماندن، و البته چیزی که به‌راحتی به‌معیار درنمی‌آید: صداقت. به‌گمانم یکی از کم‌مهری‌ها و کم‌سلیقگی‌ها در حقِ هولی موتورز و تابو، این دو فیلمِ مهمِ سال، تمجید از سویه‌های پست‌مدرن و ارجاعات سینمایی‌شان باشد!

در قالبِ پرونده‌های کوچکی که برای این دو فیلم بزرگ در دستِ تهیه دارم، باز هم به سراغ‌شان خواهیم رفت.