نگاهی به سال 2013 – جمعبندی و ده فیلم سال 2
مطلب پیشین: نگاهی به سال 2013 – قسمت پنجم
فهرست پیشنهادی من برای ده فیلم برگزیدهی سال 2013:
1- فیلم سال: غریبهی دریاچه (آلن گیرودی)
اولین ساختهاش فیلم کوتاهِ قهرمانها نمیمیرند (1990) در هیچ جشنوارهای پذیرفته نشد اما سرآغاز آشناییاش بود با روآ ژانتی؛ دوست و همکار نزدیکش تا به امروز و کارگردان هنریِ غریبهی دریاچه. تازه یازده سال بعد از آن فیلم بود که نامش بر سر زبانها افتاد: جشنوارهی کن 2001، ژان لوک گدار با غافلگیر کردن همه، فیلم گیرودی با نام آن رؤیای قدیمی که میجنبد را بهترین فیلم جشنواره خواند. ادامه (+).
2- فرانسیس ها (نوآ بامباک)
فرانسیس های نُوآ بامباک، تا اینجای کار، یکی از دوستداشتنیترینهای آمریکای امسال بوده است. نه فقط چون فرانسیسِ «گرتا گِرویگ» فراموش ناشدنیست، که هست – در برخی صحنهها انگار خواهر کوچکِ پراستعدادِ جینا رولندز روی پرده است! نه فقط چون تصویری پر وسواس، چسبیده به شخصیتها و غیرمتظاهرانه از دوستی دو دختر، دو آدم، بهدست میدهد. نه فقط چون صحنههایی بهغایت هنرمندانه در عین خویشتنداری در بهرخ کشیدنِ هنردانیِ مولف دارد، که دارد – نگاه کنید صحنهای را که سوفی به ملاقات فرانسیس در آپارتمان مشترکش با پسرها میآید. ادامه (+)
3- هِهوان دختر هیچکس [در فرانسه: هِهوان و مردان] (هونگ سانگ-سو)
هونگ سانگ-سو یکی از شاعران سینمای این سالهاست. یک گزارهی کلیشهای، ولی واقعی! استفان دُلُرم در کایهای که تصویر این کارگردان را روی جلد داشت یادآوری کرد که این روزها «شاعرانه» بودن چطور نخنما شده و از مد افتاده است. همانجا، سه سینماگر را مثالی برای شاعرانگی در سینمای بیشور و عشقِ این سالها برشمرد: اپیچاتپونگ ویراستاکول، لئوس کاراکس و هونگ سانگ-سو. اولی دنیای مرموز و رؤیاگونهاش را در جنگل و دهکده ساخت با گفتگوی میان رفتگان و ماندگان (عمو بونمی). دومی، شعرش را در شهر سرود، در پاریس، با لیموزینی که میگشت و ما را در دنیایی خوابزده میگرداند (هولی موتورز). هونگ سانگ-سو با نوعی سبکسری و مطایبه با بازیگرانش همراه میشود. در سرزمینی دیگر (2012)، ایزابل هوپر را در کانون خود قرار داد. او را در خواب و بیداریاش همراهی کرد و در موقعیتهایی مضحک قرارش داد (معمع کردنش، رابطهاش با آن نجات غریق و …). امسال او به سراغ یک شخصیت زنانهی دیگر رفته است. ادامه (+)
4- گرگ وال استریت (مارتین اسکورسیزی)
یک فیلم آمریکایی برای پایان یک سال آمریکایی. اگرچه لینکلن و جانگو در اواخر سال 2012 بهنمایش درآمدند، اما اوایل امسال بود که این دو فیلم در مقیاسی وسیع دیده و به بحث گذاشته شدند. هر دو فیلم، هرکدام بهشیوهی خود، به قلب تاریک آمریکا زدند تا آنرا در نیمهی دوم قرن نوزده نشان دهند. در ادامهی سال، دو فیلمِ دیگر به آمریکای امروز از زاویهی نوجوانانش نگاه کردند؛ یکی با ضعف: حلقهی بلینگ (سوفیا کاپولا)، دیگری با قدرت: گذرانندههای تعطیلات بهاری(هارمونی کورین). آخر سال، با فیلم اسکورسیزی این حلقه تکمیل شد. ادامه (+)
5- کمی کلودل، 1915 (برونو دومُن)
«کمی» میخواهد غذایش را در حیاط بخورد. اجازهی این کار را مییابد. پیش از او، این ماییم که به حیاط میرسیم. درخت را میبینیم، بیبار-و-برگ و با شاخههایی رها شده در فضا. پشت سر، دیوار بلندی از سنگ و سیمان با درِ چوبیِ محقری در میان آن. صدای باز شدن یک در چوبیِ دیگر خارج از قاب بهگوش میرسد. کات از درخت به «کمی» که وارد حیاط میشود و روی نیمکت سنگی مینشیند. سیبزمینیاش را همانطور پوستنگرفته از داخل بشقاب سفید که روی دامن بلند و سیاهش گذاشته برمیدارد و با ولع به آن گاز میزند. اینطرف و آنطرف چشم میچرخاند. در حال خوردن، بهچیزی خارج از قاب خیره میشود. به سمت چپ، بالا. دوباره درخت را میبینیم، اینبار در نمایی نزدیکتر. ادامه (+)
6- ویک + فلو یک خرس دیدند (دُنی کُته)
سال 2009 بود که اصطلاح «احیای سینمای کبک» [Renouveau du cinéma québécois] در میان حلقهای از منتقدان این ایالتِ کانادایی باب شد. خون تازهای در سینمای مستقل کبک جریان گرفته بود. از اوایل هزارهی تازه، عدهای سینماگر جوان بدون آنکه خود را به جنبش یا جریانِ مشترکی منتسب بدانند، سر در کار خود داشتند و در جشنوارههای بینالمللی میدرخشیدند. ادامه (+)
7- درون لوئین دیویس (برادران کوئن)
CBS movies©
سال گذشته، کایه مصاحبهاش با میگل گومس دربارهی فیلم تابو را اینطور نامید: زاویه دیدِ تمساح. بیسبب نیست اگر فیلم تازهی برادران کوئن را چنین بهیاد بیاوریم: زاویه دید گربه. البته این تعبیر دارای مابهازای واقعی در فیلم هم هست: در صحنهای که لوئین گربه بهبغل در متروست انگار رد شدن سریعِ تابلوهای روی دیوار را از چشم گربه میبینیم. کوئنها با قهرمانهایشان چه میکنند؟ دیگر خوب میدانیم که بختبرگشتهها – ایندفعه یک خوانندهی فلکزدهی فولک – جزء اصلی فیلمهای کوئنیاند. سفرهای اُدیسهوار – از جنس ای برادر کجایی؟ – اینبار در آمریکای برفگرفته. درون لوئین دیویس برفیست. فیلمیست که با وجود پتانسیلِ سوژهاش – خوانندهی فولک در نیویورک دههی شصت – از نوستالژی احتراز میکند و با گربهاش در خاطرهها باقی میماند.
8- باشگاه خریداران دالاس (ژان-مارک وَلِه)
ژان-مارک وَلِه عاشق تصویر است؛ درست مثل آن شخصیتهایی در فیلمهایش که شیفتهی موسیقیاند: پدر در C.R.A.Z.Y از هر فرصتی برای خواندن ترانهای از شارل آزناوور در مهمانیهای خانوادگی استفاده میکند و آنتوان در کافه دو فلور یک دی.جیِ حرفهایست. باشگاه خریداران دالاس نقطهی عطفیست در سینمای وَلِه. CRAZYمسلکهایی که او تابهحال به ما نشان میداد، اینجا توشوتوانِ واقعیشان را در یک گاوچرانِ کلهشقِ مبتلا به ایدز با بازی متیو مککانهی – یکی از پرفروغترینهای سال – مییابند. این کارگردانِ کبکی/کاناداییِ تماشاگرپسند – بدون بار منفیِ احتمالیِ این صفت – سرشار از نیروییست که جانمایهی سینمای پرشور است: CRAZY بودن! گفتگو با او و متیو مککانهی دربارهی باشگاه خریدارن دالاس را اینجا (+) ببینید.
9- ردّی از گناه (جیا ژانکه)
mubi©
تصویر کردنِ یک کشور غولآسا – چین از هر نظر چنین است: وسعت، جمعیت، رشد اقتصادی – در چهار نمایشِ مستقل که خشونت کور را احضار میکند. احضار با همان بارِ معناییای که در احضار ارواح خبیثه به خود میگیرد. انگار آن چند صحنهای که از تئاتر سنتی چین میبینیم هم دارند چیزی را احضار میکنند؛ روح زمانه را؟ ردّی از گناه یا لمس گناه دربارهی خشونتیست که دستبهدست میشود و میان آدمهایی بیربط به هم که گاه از روی تصادف از کنار هم میگذرند به جریان میافتد. گرانقدریِ کار ژانکه در تجربهای فرمیست که به آن دست میزند بیآنکه به دامِ منریسم بغلتد. ملغمهای از سینمای ب، حساسیتهای سینمایی و دغدغههای سیاسی که جوش دادنشان به یکدیگر، کاریست بهغایت پرمخاطره.
10- گذرانندههای تعطیلات بهاری (هارمونی کورین)
dysnology©
بچهی تخسِ آمریکا، امسال یکی از بحثبرانگیزترین فیلمها را بهسمت منتقدان پرتاب کرد، همچون یک بمب – بهتعبیر استفان دُلُرم. دخترکان بیکینیپوش در تعطیلات بهاره. پارتی، الکل، خوشگذرانی و اسلحه. موزیک و رژیم تصویریِ ویدئوکلیپی. چطور میشود ابتذال – بهمعنای فرودستیِ فرهنگی و بیمایگیِ شیوهی زندگی – را فیلم کرد؟ با فاصله گرفتن و والا پنداشتنِ خود – در مقام سینماگر – یا با جانودل به قلب آن زدن و با آن درآمیختن؟ این بحث به شکلی دیگر دوباره اینروزها با حرارت درجریان است، اینبار با گرگ وال استریت. یکی از جمعبندیهای خوب از مواضع منتقدان دربارهی این فیلمِ اسکورسیزی را اینجا (+) بخوانید. به فیلم کورین با کمی تأخیر برخواهیم گشت، با تمرکز بر کایه دو سینما و بهطور مشخص با بحثی که شاید بتوان چنین نامی برایش تصور کرد: سینمای ابتذال (سینمایی که دربارهی ابتذال است) یا سینمای مبتذل (سینمایی که خود اسیر ابتذال است)؟