پرندهی سفید در کولاک 2
پرندهی سفید در کولاک، گرِگ اِراکی، 2014
دانههای برف در رؤیای مکرّرِ کاترینای جوان فرود میآید. مادرِ گمشده (به نام ایوْ) دختر را به سمت خود میخواند. بارش برف در پرندهی سفید در کولاک مثل بارش کورنفلکسهای رنگی در صحنهی آغازینِ فیلمی دیگر از سینماگر است: پوستِ رازآلود (2004)؛ هر دو به رازی در گذشته اشاره دارند. یک فقدان. یک رابطه. این رازِ مگو گاه درون یک صندوقچه پنهان است و قهرمان باید آنرا در رؤیا و واقعیت جستجو کند؛ مثل معمّای پدرِ گمشده و آن صندوق سرخ در کابوم (2010) یا در همین فیلم مورد بحث: سرنخی از مادرِ گمشده در فریزر صندوقی.
سینمای گرِگ اِراکی همچنان روی خط باریکِ واقعیت و رؤیا، و در مرز کمرنگِ دنیای درون و بیرونِ شخصیتها، به راهش ادامه میدهد. این ویژگی شاید از جهان آدمهایش مایه میگیرد که در حاشیهی جامعهی آمریکایی، و مماس بر حوزههای رسمیِ دوستداشتن و جنسیّت، از محدودهای به محدودهی دیگر نقل مکان میکنند. موقعیت خودِ سینماگر هم در سینمای آمریکا چنین است: زیستن در حاشیهی جریان اصلی و جابجایی میان ژانرها و بهکارگرفتن کدهای سینمای سری ب. او از قهرمانهای سینمای مستقل آمریکاست. بیش از دو دهه است که همهکارهی فیلمهایش بوده است. خود مینویسد و خود کارگردانی میکند و خود تولید میکند و گاه حتا خود فیلمبرداری میکند تا سینمای یک اقلیّت را بسازد. قهرمان-نوجوانهای فیلمهای او، آلیسهای کوچکیاند رها شده در سرزمینی پر از شگفتی و شقاوت. این اصلیترین ویژگیِ سینمای گرِگ اِراکی تا دههی نود است؛ با سه فیلم که به «سهگانهی آخرالزمانِ نوجوانانه» معروف شد.
پرندهی سفید در کولاک با رفت و برگشت در گذشته و حال، حولوحوشِ یک حادثه (ناپدید شدن مادر) و تأثیر آن بر زندگیِ دختر و جستجوی او برای حل معمّا، پرسه میزند؛ با همان مایههای همیشگیِ فیلمهای اِراکی: دوستیهای سه نفره و کندوکاو مسألهها در خصوصیترین روابط. این فیلمِ تازه، در ادامهی مسیری قرار میگیرد که با پوست رازآلود شروع شده بود و با صورتک خندان (2007) و کابوم مورد تردید قرار گرفته بود؛ تلاشی برای آزمودن فضاهایی غیر از خردهفرهنگها و فانتزیها و پانکهای سرگردان، و نزدیک شدن به روانیِ سبْکی و داستانگویی به شیوهی سینمای جریان اصلی.
* این یادداشت پیش از این در فصلنامهی فیلمخانه شماره 11 چاپ شده بود.