فیلمهای بدِ خوب؛ بخش سوم: دخترانِ شو
در ستایش پل ورهوفن، هلندیِ سرگردان
با دو اتفاق ظرف چند ماه گذشته بار دیگر نام پل ورهوفن، کارگردانی که ذوقِ خوشِ اروپاییاش را به هالیوود آورد، در فضای نقادی طنینانداز شد؛ یک کتاب خوب و یک فیلمِ بد!
روبوکاپ (2014)؛ هیچ نوشتهای دربارهی این فیلم – موافق یا مخالف – نمیتوانست بدون اشاره به فیلم اصلی که نزدیک به سهدهه پیش ساخته شده به سرانجام برسد. روبوکاپِ درخشانی که ورهوفن آنرا در سال 1987 ساخت، سایهاش بر سر این ریبوتِ [Reboot] سخیف سنگینی میکند و آنرا در چشم دوستداران ورهوفن همچون وهنِ یک اثرِ شایستهی احترام جلوه میدهد. دیدارِ دوباره با آن روبوکاپ و تماشای این، فرصتیست دلپذیر. البته آنروزها مخالفانِ سرشناس هم کم نبودند. کایهای که سرژ توبیانا را در رأس خود داشت، تنها یک پاراگراف به فیلم ورهوفن اختصاص داد و روبوکاپ را بهعنوان فیلمی متظاهرانه رد کرد.
It Doesn’t Suck: Showgirls؛ در میان فیلمهایی که ورهوفن بعد از مهاجرتش به آمریکا ساخت، دختران شو [Showgirls] ساختهی 1995، یک نمونهی استثناییست. فیلمی که داستان دختری تنها در لاسوگاس را روایت میکند، توانست همهی دنیا را علیه خود متحد کند و در کسب جوایز تمشک طلایی (مخصوص بدترینها) تا مدتها رکورددار باشد. ستایشگران فیلم در آنروزها، از جمله ژاک ریوِت (این مصاحبه + با او را بخوانید)، جارموش و تارانتینو، در اقلیت بودند. فیلم با وجود بودجهی کلان و وسواسی که در کورئوگرافی و رقصهایش بهخرج داده بود، بهخاطر بازیهای ضعیف (از جمله نقش اصلی با بازی الیزابت برکلی)، عریاننمایی و ابتذال مورد حمله قرار گرفت. نه آنقدر بد بود که مصداقِ so-bad-it’s-good باشد (این پرانتز را باز کنم که عنوان این یادداشتها، یعنی فیلمهای بدِ خوب، ارتباطی با دامنهی معناییِ این اصطلاح ندارد) و نه آنقدر قابلتحمل بود که با دادن یک ستاره در جدولِ ستارهها نادیدهاش گرفت.
اما هرچه از این فیلم بیشتر گذشت، اردوگاه هواداران پررونقتر شد. در اواخر سال 1999، جاناتان رُزنبام ریویوی منفیِ پیشینش را کمی تعدیل کرد (+). هشت سال بعد از اکرانِ دخترانِ شو، در میزگردِ فصلنامهی فیلم کوارترلی، هفت چهرهی دانشگاهی از عشقشان به این فیلمِ «ملعون» [maudit] سخن راندند. تحسینها ادامه پیدا کرد تا که امسال بعد از گذشتِ نزدیک به بیست سال از فیلم، آدام نیمَن، منتقد جوانِ تورنتویی، کتابی را در ستایش این فیلم نوشت (اینجا + صفحاتی از آنرا ورق بزنید). مراسم رونمایی از آن در جشنوارهی فیلم تورنتو را میتوانید ببینید:
کندوکاو در فیلمهای Trash یا Midnight Movies (جی. هوبرمن و جاناتان رُزنبام کتابی به همین نام دارند) و یا so-bad-it’s-goodها هم برای نقد سینهفیلی جذابیت داشته و هم برای نقادی آکادمیک. با مطالعهی برخوردهای خلاقانهی منتقدان امروز با موردی مثل دخترانِ شو که آدام نیمَن آنرا همسنگِ چشمان کاملا بستهیِ کوبریک میداند و گیریش شامبو آنرا با تقلید زندگیِ داگلاس سیرک مقایسه میکند (و فهرستی از وبلاگ هواداران دخترانِ شو بهدست میدهد: +)، بهنظر میرسد که موضوع چیزی بیش از ژستها و خلسههای سینهفیلی باشد. شاید گاهی بیرون زدن از دایرهی بستهی بزرگهای خوشنامِ همیشهبرصدر – که هیچ نمیشود اهمیتشان را انکار کرد – مصادف شود با کشفِ دوبارهی دنیاهایی که بیاعتنا از کنارشان رد شدهایم.