وقتی میخواهید مادهای را به حضور درآورید، باید به ذاتِ آن رجوع کنید. اگر به طور مثال در فکرِ آجر هستید و از آن بپرسید: «تو دلت چی میخواد آجر؟»، آجر به شما میگوید: «من طاق دوست دارم». اگر جوابش را بدهید که: «ببین، طاق خیلی گرونه. میتونم یه نعلدرگاهِ بتنی بذارم بالای سرت. چی میگی؟». آجر میگوید: «من طاق دوست دارم» / لویی کان
لویی کان، (منبع تصویر)
درست مثل فیلمها و فیلمسازها، معمارها و کارهایشان هم مدام جایشان را در دستهبندیِ عزیزکردههای آدم عوض میکنند. حالا با اطمینان بیشتری نسبت به قبل، میتوانم بگویم که در انتخابِ دشوار از میان مدرنیستهای معماری، لوییس کان (به قول انگلیسیزبانها) یا همان لویی کانِ خودمان جایی آن بالابالاها برایم دارد. تلاش هوشمندانهی او برای بازآفرینیِ روحِ مکانِ معماریِ آرکاییک در غوغای مدرنیسمِ دوآتشهی نیمهی اول قرن بیستم که بههیچوجه ارجاع و یادآوریِ گذشتهاش را برنمیتابید، بسیار برایم دوستداشتنیست.
تنها پسرِ او، فیلم مستندی دربارهاش تهیه کرده به نام معمارِ من (2003) که پر است از لحظههای خاطرهانگیز از او و کارهایش و مصاحبه با معمارانِ صاحبنامی مثل فیلیپ جانسون، آی.ام. پی، فرانک گِری و دیگران. این فیلم را با این لینک (+) میتوانید در یوتیوب هم ببینید.
Salk Institute, Architect: Louis Kahn
* عنوان نوشته، نام فیلمیست از فرانسوا تروفو و نهچندان بیراه به زندگیِ خصوصیِ این آرشیتکت.