نوآ بامباک


فرانسیس ها 4

فرانسیس ها، نوآ بامباک، 2012

 

فرانسیس های نُوآ بامباک، تا این‌جای کار،  یکی از دوست‌داشتنی‌ترین‌های آمریکای امسال بوده است. نه فقط چون فرانسیسِ «گرتا گِرویگ» فراموش ناشدنی‌ست، که  هست – در برخی صحنه‌ها انگار خواهر کوچکِ پراستعدادِ جینا رولندز روی پرده است! نه فقط چون تصویری پر وسواس، چسبیده به شخصیت‌ها و غیرمتظاهرانه از دوستی دو دختر، دو آدم، به‌دست می‌دهد. نه فقط چون صحنه‌هایی به‌غایت هنرمندانه در عین خویشتن‌داری در به‌رخ کشیدنِ هنردانیِ مولف دارد، که دارد – نگاه کنید صحنه‌ای را که سوفی به ملاقات فرانسیس در آپارتمان مشترکش با پسرها می‌آید.

فرانسیس های نُوآ بامباک دوست‌داشتنی‌ست از آن‌رو که جاه‌طلبی‌اش را درجایی نشان می‌دهد که باید: در مطالعه‌ی رابطه‌ی انسان، مکان و زمان. فرانسیس به هر مکان تازه که پا می‌گذارد، از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر، از شهری به شهر دیگر، با وجود همه‌ی آن دست‌وپا چلفتی بودنش، به میدانی مغناطیسی می‌ماند که مکان و زمان را دو قطب خود به انحنا وامی‌دارد. او آن‌چنان قوی‌ست که حتا برج ایفل، عظیم‌ترین نشانه‌ی پاریسی که در آن پرسه می‌زند را هم تحت‌تاثیر قرار می‌دهد: در یکی از صحنه‌ها وقتی به‌راه می‌افتد تازه برج ایفل اجازه ظهور پیدا می‌کند.

فرانسیس ها دلیل دیگری‌ست برای خوشبین ماندن به آمریکایی‌های جوان.