جی.جی آبرامز


جی. جی. آبرامز 2

 

JJ Abrams. Photograph: Stewart Cook / Rex Features

 

از پرونده‌ی مفصلی که کایه دو سینما در شماره‌ی ژوئن 2013 به جی. جی. آبرامز اختصاص داد، نوشته‌ی سیریل بِگَن را انتخاب و ترجمه کرده‌ام. در «فیلمخانه‌»ی ششم (پاییز 92) پیدایش می‌کنید.

…سال 1982، موقع اکران مهاجمان صندوق گمشده از اسپیلبرگ، سرژ دَنه در متنی یادآور شد که تهیه‌کننده‌ی فیلم، جُرج لوکاس، تا چه حد نسبت به سینما دارای «درکی‌ست همزمان عملی (فوت‌وفن بلد است) و ناشی از تفکر (سینه‌فیل است)». بعد از گذشت سی سال، این گفته قابل تعمیم به هالیوود است. اما در جماعتِ فوت‌وفن‌بلدِ اهل فکر، آبرامز بر جایی به‌غایت منحصربه‌فرد تکیه زده است. جایگاهی که آن‌را از خلال رابطه‌ی ممتازش با اسپیلبرگ و حالا با لوکاس تعریف کرده است؛ اولی تهیه‌کننده‌ی سوپر 8 بود و دومی تولیدکننده‌ی فیلم آینده‌ی جنگ ستارگان است. آبرامز برخلاف گفته‌ای که موقع اکران سوپر 8 سکه‌ی روز بود، فقط یک وارثِ ساده که فرم‌های بی‌نهایت کودکانه‌ی اسپیلبرگ یا فرم‌های شگفت‌آور و اسطوره‌ای-باستانیِ لوکاس را رونویسی کند، نیست. او با دوباره بازی گرفتنِ اثراتِ این فوت‌وفن و تفکر، در مقیاس‌هایی دیگر، به آفرینش این ارث دست می‌زند؛ هم در قالب پیشبرد قراردادی واقعی در تولید اثر و هم به‌عنوان یک ترومای تکرارشونده در منطق تصاویر…

 

 


اشعه ی آبی 2

سوپر هشت ، (منبع تصویر)

 

« برای همه آن نسلی که در دهه هفتاد – هشتاد [میلادی] بزرگ شدند، درخشش “سوپر هشت” به خاطر بازیابی آن شگفتی بکری است که با آن زندگی کرده اند و رویایش را دیده اند. هیچگاه نمی توان گفت که سینمای اسپیلبرگ، علی رغم سرزنش آدم بزرگ ها، تا چه حد رویایمان را سیراب کرد و اینکه چقدر حق با بچه ها بود که این سینما را دوست داشته باشند. کافی است دوباره ای.تی را با آن شکوه بصری کمیابش ببینیم، تا بتوانیم چیزی را که فقط بچه ها می دیدند درک کنیم: ماجراهای نور، نور چراغهایی که در تاریکی آن غول کوچک ترسان را هدف گرفته است، هاله نوری که سو سو زنان از سفینه فضایی می تابد، نقطه نقطه های نوری که از آن حومه کوچک شهر در دل شب ساطع می شود…

در “سوپر هشت”، همان یک شعاع نور کافی است تا آن احساس یگانه باز گردد، یک پرتوی آبی کشیده و افقی در صحنه عالی ایستگاه قطار، جایی که بچه ها دارند فیلمشان را می سازند. این شعاع کشیده که انعکاس نور روی [لنز] دوربین است (lens flare)، امضای فراموش شده تصویرسازی اسپیلبرگی است، به خصوص در “برخورد نزدیک از نوع سوم” و “ای.تی”

ما باید خودمان را مدیون جی.جی آبرامز بدانیم که به بچه های امروز فیلم خودشان را می دهد. در سالهای پنجاه [میلادی]، “ناوگان ماه” و “شب شکارچی” را داشتیم و می دانیم که سینما دوستان چه اقبالی به این احساسات کودکانه نشان می دادند، به خصوص با نوشته های سرژ دنی [منتقد فرانسوی]. این فیلمها هم [بچه ها] را مبهوت می کردند و هم باعث بزرگتر شدن آنها می شدند. در دهه هشتاد [میلادی] اسپیلبرگ این نقش را به عهده گرفت با ” ای.تی”،” امپراتوری خورشید” و تهیه کنندگی فیلمهای جو دانت (جستجوگران و Gremlins)…» *

می توانم نظر سردبیر مجله “کایه دو سینما” را اینطور خلاصه کنم که احتمالا این فیلم برای کسانی که می خواهند خاطرات خوب نوجوانی شان را از سینمای اسپیلبرگ زنده کنند، جذاب خواهد بود.

 

* Stéphane Delorme, Le rayon bleu, “Cahiers du Cinéma”, juillet et août 2011

 

 

جی.جی آبرامز و استیون اسپیلبرگ، (منبع تصویر)