یان شوانکمایر


آخرین سوررئالیست 9

 

«جنون حتا با استانداردهای خودِ این انیماتور چک، سیاه، ترسناک و نامطبوع است. شوانکمایر آخرین سورئالیستِ واقعی­ست و با این عنوان، چندان علاقه­ای به خلق “هنر” ندارد. او چیزها را به جنبش درمی­آورد؛ کیمیاگری بیشتر راه­ و رسم اوست» / جی. هوبرمان، ویلج وُیس (+).

 

جنون، یان شوانکمایر، جمهوری چک 2005، (منبع تصویر)

 

آیا با ادای دینی «کودکانه» به ادگار آلن پو و مارکی دوساد طرفیم؟ یان شوانکمایر، در پرولوگ، فیلمش را این­گونه توصیف می­کند و آن­را از جنس ژانر وحشت می­خواند. اگرچه ظاهرا کابوس و تابوت و تدفین و قلعه­ی مخوف و … مهیاست، اما آن­چه واضح­تر است نوعی ژانرزدایی­ست تا پیروی از قواعد ژانر وحشت. پس چرا در ادعای اولِ او هم شک نکنیم و در معنای «کودکانه» احتیاط به خرج ندهیم؟ هرچه هست، به­سختی می­شود آن­را «خام­دستانه» معنا کرد؛ سرخوشانه چطور؟

سرخوشیِ جنون از کجا می­آید؟ هندسه­ی منظم، متقارن و خوانای فیلم، بر دو بسطِ رواییِ (ظاهرا) مختلف و موازی استوار است. از یک طرف، ژان برلوتِ ساده­لوح در چنگالِ کابوس­هایی یک­شکل و بی­پایان، حرکتش را آغاز می­کند و آشنایی­اش با مارکیِ لذت­طلب و ضدمسیح/کنترل، فضای بلندخوانیِ اندیشه­های مارکی دوساد و ادای احترام به او را می­سازد. برای سوررئالیسم، چه کسی عزیزتر از او می­تواند باشد؟ آلن پو در این فیلم اگرچه هم­سنگِ فیگوراتیو ندارد، اما داستان­هایش، یک­بارِ دیگر مواد خامِ شوانکمایر شده­اند، این­بار: زنده به گور و سیستم دکتر تار و پروفسور فدر. خط رواییِ دوم که از همان پرولوگ و از پیشِ پایِ شوانکمایر شروع می­شود، استاپ­موشنی­ست از زبان­ها، چشم­ها، گوشت­های خام و دل و روده­هایی که در هم می­لولند، با مارشِ مارسی­یز ورجه­وورجه می­کنند و به همه­جا سرک می­کشند. در وهله­ی اول، این بازیگوشیِ سوررئالیستی را می­شود صداها و عناصر خارج از جهان فیلم [nondiegetic] تعبیر کرد که درخدمت جهانِ فیلم­اند. آیا سرخوشیِ فیلم از این­جاست؟ اما مرز دقیقِ جهانِ فیلم کجاست؟ پس اجازه بدهید از منظر دیگری فیلم را مرور کنیم: سفر ماجراجویانه و پرخطرِ امعاء و احشاء، شرحِ خوشی­ها و لذت­های­شان، که درنهایت در چرخ­گوشت هم­سان می­شوند و دربسته­بندیِ تمیزومرتب در سوپرمارکت به فروش می­رسند، اما هنوز و از پشتِ رویه­ی نازکِ نایلونی، می­شود نفس­کشیدن­شان را حس کرد. حالا این «شخصیت»های نه چندان خوشایند، اگر نه بیشتر، به اندازه­ی ژان و مارکی و شارلوتِ دل­ربا (مرموزترین شخصیت فیلم) و … بارِ این ادای دین سوررئالیستی و انتقادنامه به مدرنیته را به دوش می­کشند.