انشاالله 7
انشاالله، آناییس باربو لَوَلِت 2012، (منبع تصویر)
انشاالله (2012) فیلم تازهایست از میکرواِسکوپ؛ شرکتی که دوسال است سینمای کانادا را در بخش خارجی اسکار نمایندگی میکند: آتشسوزیها (2010)، آقای لازار (2011). روایت کردن خشونتهای روزمرهی میان اسراییل و فلسطین به خودیِ خود کار دشواریست اما نتیجهی کار آناییس باربو لَوَلِت، کارگردان سیوسه ساله: قابل قبول. کلوئه، پزشک کانادایی که در سرزمینهای اشغالی خدمت میکند، هم با دختر اسراییلیِ همسایه دمخور است، هم با زن حاملهی فلسطینی، همنشین. هر روز بین آپارتمانش در طرفِ اسراییلیِ دیوار حائل و محل کارش در سمتِ فلسطینینشین در رفتوآمد است. آنطرف، کافه هست و شبنشینی و سایهی حملات انتحاری؛ اینطرف، کودکان در زبالهها و زنان بیمار و آدمهای راندهشده و تفتیشهای همیشگی. نه این جنگ، جنگ اوست و نه این رنج برای او؛ اینرا هر دو طرف به کلوئه میگویند. او آزاد است به هر طرف که دلش میخواهد برود انگار که این دیوار برای او وجود ندارد، این کنایهی فیصل است به او. اما چطور میتواند شاهد لهشدنِ یوسف، آن کودک کلهشقِ دوستداشتنی، زیر ماشین گشت اسراییلی باشد – چقدر این صحنه پر از خاطرههای تلخ است برای ما و چه خوب که دوربین از نمایشاش طفره میرود! – و همچنان خود را دور از ماجرا تصور کند؟ یا میکا، نوزاد تازه بهدنیا آمده در آغوشش و در صف طولانیِ ایستبازرسی جان بدهد و او تنها به فکر کار حرفهایاش باشد، آنطور که رییس درمانگاه به او تذکر میدهد. او شاهد بیهودگی جنگ است، و مواجهه با چنین بیهودگیِ هولناکی نیازمند لمس لایههایی از شخصیتها و روابط آنهاست که این کارگردان جوان برای رسیدن به آن، دست از تلاش برنمیدارد.