سرِ دار 4


 

مسیح و مجدلیه، اگوست رودَن، 1894

 

چون به زیر طاقش بردند به باب الطّاق، پای بر نردبان نهاد. گفتند: «حال چیست؟». گفت: «معراجِ مردان سرِ دار است». و مِیزری در میان داشت و طیلسانی بر دوش. دست برآورد و روی در قبله مناجات کرد و خواست آنچه خواست. پس بر سرِ دار شد. جماعت مریدان گفتند: «چه گویی در ما که مریدیم و آنها که منکران‌اند و تو را سنگ خواهند زد؟». گفت: «ایشان را دو ثواب است و شما را یکی. از آن­که شما را به من حُسنِ الظّنّی بیش نیست، و ایشان از قوّت توحید به صلابت شریعت می­جنبند و توحید در شرع اصل بود و حُسنِ الظّنّ فرع».

ذکر حسین بن منصور، تذکرةالاولیاء.

 


پاسخ دادن به مسعود لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

4 ‎افکار در “سرِ دار