مسیح و مجدلیه، اگوست رودَن، 1894
چون به زیر طاقش بردند به باب الطّاق، پای بر نردبان نهاد. گفتند: «حال چیست؟». گفت: «معراجِ مردان سرِ دار است». و مِیزری در میان داشت و طیلسانی بر دوش. دست برآورد و روی در قبله مناجات کرد و خواست آنچه خواست. پس بر سرِ دار شد. جماعت مریدان گفتند: «چه گویی در ما که مریدیم و آنها که منکراناند و تو را سنگ خواهند زد؟». گفت: «ایشان را دو ثواب است و شما را یکی. از آنکه شما را به من حُسنِ الظّنّی بیش نیست، و ایشان از قوّت توحید به صلابت شریعت میجنبند و توحید در شرع اصل بود و حُسنِ الظّنّ فرع».
ذکر حسین بن منصور، تذکرةالاولیاء.
جدن کتاب پرباریه،ولی ذکر همه یکطرف ذکر حسین منصور یکطرف!
یعنی تا این حدا… 🙂
همین طوره : -) ولی جذابیت این کتاب برای من بیشتر به سویههای ادبیش برمیگرده تا جنبههای دیگهاش.
مم نون تذکره عالی ست…
بله احسان، خواندن متون کهن تجربه مغتنمیست.