‎آرشیو روزانه: ژوئن 8, 2011


شهر ما خانه ما 4

سردر پارک شهر بستک، مهندسان مشاور ارگ بم کرمان،مدیر طرح: شهاب الدین ارفعی

طراح: مسعود منصوری، عکس: شهاب الدین ارفعی

یکم

شعار “شهر ما خانه ما” هم از آن حرف هاست که می شود ساعت ها درباره اش حرف زد، کتاب نوشت و به شیطنت مخترع آن خندید. احتمالا اولین بار یک شهروند خوب که خیلی صریح و حتا کمی بد دهن بوده است، سر راهش یک شهروند خیلی بد را دیده که داشته در روز روشن در شهر زباله می ریخته است. پس بنا به وظیفه، لب به ارشاد لسانی می گشاید: “اوهوی! توی خونه خودت هم اینجوری آشغال می ریزی، ایک بیری؟” از قضا و بر اساس جبر فیلمنامه، مخترع خوش ذوق این شعار، ماجرا را از نزدیک می بیند و برای حفظ و گسترش فرهنگ شهروندی، “شهر ما خانه ما” را به شهرداری پیشنهاد می دهد. پس واضح و مبرهن است که این شعار یک شعار “سلبی” است نه “ایجابی” یعنی آن کاری را که در “خانه” ات نمی کنی در “شهر” هم نکن. آن طور که روانشناس ها برایم توضیح داده اند، همین “سلب” باعث ایجاد “فقدان” می شود که گویا خیلی چیز بدی است. از آنجا که شهروندان ما کلا می توانند برای همه چیزهای بد راه حل پیدا کنند، جوهر نامیمون این شعار را در ناخودآگاهشان اینطوری عوض کردند: “در شهر جوری رفتار کن که بقیه فکر کنند در خانه ات هم همانجور رفتار می کنی” یا به عبارت ساده تر “حالا چه کاریه؟ تو خونه هر جور دوست داری باش، تو شهر هم حالا دو دقیقه تحمل کن تا برسی خونه!” اما این راه حل هوشمندانه، موضوع را به طرز خیلی بدی، پیچیده کرد طوری که این بار جامعه شناس ها دست به کار تحقیق و مطالعه شدند و آخر سر اعلام کردند که چه نشسته اید که “حوزه عمومی” از دست رفت و شهروندان ما چاره ای جز محصور کردن خودشان در “حوزه خصوصی” ندارند. معماران هم که طبق معمول داشتند در خلسه سیر و سلوک می کردند، سری تکان دادند یعنی : آه! که این طور! پس بگو ما چرا هر پروژه ای که می سازیم مجبوریم دور تا دورش نرده و حصار بتنی و فلزی مسلح به شوک الکتریکی و مین ضد نفر پیش بینی کنیم. حالا فرقی هم نمی کند که این پروژه یک منزل مسکونی باشد یا ساختمان دولتی یا دانشگاه و یا حتا پارک!

دوم

قربان خدا بروم که همه چیز را از این کافرهای اجنبی گرفته است مثلا همین شعور و غیرت را. بدبختها هنوز نمی دانند که بابا “خانه” آدم حسابش از “شهر” جداست. مرد و زن همانجور که در چاردیواری خودشان لباس می پوشند در کوچه و خیابان هم همان جوری می گردند. یا از این بدتر هنوز نمی فهمند که آدم “منزل”ش را بیرون و جلوی چشم هزارتا نامحرم نمی بوسد! شهرشان که دیگر نگو و نپرس. همه چیزش با همه چیزش قاطی است. نه دیواری نه حتا نرده ای که آدم تکلیفش را بداند کجا پیاده رو تمام می شود کجا مثلا ساختمان شهرداری یا دانشگاه یا حتا رستوران شروع می شود. معماران فرنگی هم که بدتر از نمونه های وطنی، اهل پیچاندن هستند. نشان به آن نشانی که آدم هیچ سردر شاخصی نمی بیند که همچین کل شهر را تحت تاثیر قرار بدهد. خلاصه در بلاد کفر آدم به شدت کمبود شعار “شهر ما خانه ما” را با پوست و گوشت لمس می کند.