‎آرشیو روزانه: ژانویه 20, 2013


هولی موتورز – پیش‌درآمد: فیلم برنده / فیلم بازنده 4

 

هولی موتورز، لئوس کاراکس، 2012 (منبع تصویر)

 

انگشت‌شمارند فیلمسازانی که در میان‌سالی به تازگیِ جوانی­‌شان باشند؛ همچنان در جستجو، همواره بی­‌قرار و سیری­‌ناپذیر از پرسه­‌زدن در سیاهیِ جنگلِ بکر به­‌جای آسوده نشستن و نانِ دسترنجِ درخشانِ دهه­‌های پیش را خوردن. سخت کمیاب­‌اند آنان که اندیشه‌­ورزی در باب انسان و تقدیر او، نه برای­‌شان موضوعی­‌ست فراموش‌­شده و نه ژستی‌­ست خودنمایانه و غیرصادقانه، که تاملی­‌ست از تبار حکمت شادان. لئوس کاراکس در هولی موتورز چنان منزلتی دارد، با فیلمی که آفریننده­‌ی حقیقت جهان معاصر* است.

این نوشته که پیش­‌درآمدی­‌ست بر نوشته­‌ها و ترجمه­‌های در دست تهیه، مسیری­‌ست به‌­ظاهر بی­‌ارتباط به جهان فیلم. امید که خواندنش در ادامه­‌ی پست قبلی (سرمقاله­‌ی آخرین شماره­‌ی کایه در سال 2012) که گلایه از مناسباتِ مالیِ سرب­‌آجین کننده در فیلمسازی دارد، کمی به روشن شدن ارتباط کمک کند.

در آخرین روزهایِ آخرین ماهِ 2012، نوشته‌­ای در لوموند چاپ شد، که به‌­سرعت به کانون گفتگوها و بگومگوهای اهالی سینما در فرانسه بدل شد. ونسان ماراوال، از تهیه­‌کننده‌­های سرشناس و صاحب شرکت پخش فیلم وایلد بانچ، در متنی با عنوان «بازیگرهای فرانسوی دستمزد زیادی می­‌گیرند!» از پرخرج بودن فیلم‌­های فرانسوی نسبت به درآمدشان انتقاد کرد. گلایه­‌ی او به سرعت از سوی سینمادوستان پاسخ داده شد. یکی از سریع‌­ترین پاسخ­‌ها را یک روز بعد سرژ توبیانا داد. دوست و همکار دیرین سرژ دنی در کایه و مدیر فعلی سینماتک پاریس، در وبلاگش از کلی بودن ادعای ماراوال و خطرات چنین رویکردی سخن گفت. بدون هیچ توضیح یا نتیجه‌گیریِ اضافه‌ای، بخشی از جوابیه­‌های این دو در همان وبلاگ را نقل می‌کنم که به هولی موتورز و عنوان این یاداشت مربوط است:

 

ونسان ماراوال، 30 دسامبر 2012:

آقای توبیانای عزیز،

نمی­‌توانم با عکس‌­العمل شما موافق باشم چراکه بر مبنای خوانشی نصف‌­ونیمه از مقاله‌­ی من است، به­‌خصوص بر دو اصلی استوار است که با اینکه به قول شما من اهل سخنوری نیستم، وا می­‌داردم تا این­‌بار رشته­‌ی کلام را به‌­دست بگیرم:

[…] این طرز فکرتان که می­‌پندارید همین­‌که شما و عده‌­ای منتقد برای فیلم­‌های مولف دادوفغان سردادید […] و تعدادی فیلم را دوست داشتید، آن فیلم­‌ها برنده­‌اند. من در هولی موتورز مشارکت داشتم و این فیلم برخلاف آنچه شما می­‌گویید، به­‌صرف قرار داشتن در حلقه‌­ی شما، فیلم موفقی نیست. وایلد بانچ، شرکت من، پولش را درآورد اما گمان نکنم که فیلم، برد کرده باشد. […]

 

سرژ توبیانا، 31 دسامبر 2012:

آقای ونسان ماراوال عزیز

ممنون که در وبلاگ من نظرتان را نوشتید. […] فقط موضوعی هست که بر سر آن به‌طور کلی با شما اختلاف نظر دارم: مفهوم «فیلم برنده». چه کسی تعیین می‌­کند که یک فیلم «برنده» است یا نه؟ هولی موتورز و پس از می در تاریخ سینمای معاصر باقی می­‌مانند، من اطمینان دارم. این فیلم‌­ها را تا مدت­ها می­‌بینیم و دوباره می­‌بینیم. در نکته­‌ی اول، مرا به «حلقه»ای منتسب کردید که از آن سر درنمی‌­آورم. من فقط به نوشته­‌ی شما عکس­‌العمل نشان دادم، آن را خواندم و خواندم و سعی کردم تا موضوع را روشن کنم. این بحث ادامه دارد. سال 2013 بر شما مبارک باد! س. ت.

 

ونسان ماراوال، اول ژانویه 2013:

آقای توبیانای عزیز:

البته که مفهوم فیلم برنده برای ما از نقطه‌­نظر مالی­‌ست. خوشایند باشد یا نه، هولی موتورز و پس از می بدون مبالغ هنگفتی که شرکت من و MK2 در آنها سرمایه‌­گذاری کردند، وجود نمی­‌داشتند. فیلم پول زیادی می­‌خواهد، نه موزیک است، نه ادبیات و نه نقاشی، هر بار پای میلیون­‌ها یورو درمیان است، پس نمی­‌توان به همین راحتی این جنبه را نادیده گرفت. همان­‌طور که یکی از بلاگرها به‌درستی اشاره کرد، تنها معیار برای برنده نامیدن یک فیلم، اقبال عمومی به آن است. منتقد می­‌تواند یک نظری یا عقیده‌­ای بدهد و امیدوارم که این کار را بدون چشم‌­داشت مالی بکند، اما نمی‌­تواند تشخیص بدهد که فیلمی برنده است یا نه. قبول دارم که اصطلاح «حلقه» را درست به­‌کار نگرفتم.

 

 

* این اصطلاح از اَلن بدیو، فیلسوف فرانسوی‌ست. گفتگو با او را اینجا آورده‌ام.

این یادداشت (+) را پیش از این درباره‌ی کاراکس نوشته بودم.