هولی موتورز – پیشدرآمد: فیلم برنده / فیلم بازنده 4
هولی موتورز، لئوس کاراکس، 2012 (منبع تصویر)
انگشتشمارند فیلمسازانی که در میانسالی به تازگیِ جوانیشان باشند؛ همچنان در جستجو، همواره بیقرار و سیریناپذیر از پرسهزدن در سیاهیِ جنگلِ بکر بهجای آسوده نشستن و نانِ دسترنجِ درخشانِ دهههای پیش را خوردن. سخت کمیاباند آنان که اندیشهورزی در باب انسان و تقدیر او، نه برایشان موضوعیست فراموششده و نه ژستیست خودنمایانه و غیرصادقانه، که تاملیست از تبار حکمت شادان. لئوس کاراکس در هولی موتورز چنان منزلتی دارد، با فیلمی که آفرینندهی حقیقت جهان معاصر* است.
این نوشته که پیشدرآمدیست بر نوشتهها و ترجمههای در دست تهیه، مسیریست بهظاهر بیارتباط به جهان فیلم. امید که خواندنش در ادامهی پست قبلی (سرمقالهی آخرین شمارهی کایه در سال 2012) که گلایه از مناسباتِ مالیِ سربآجین کننده در فیلمسازی دارد، کمی به روشن شدن ارتباط کمک کند.
در آخرین روزهایِ آخرین ماهِ 2012، نوشتهای در لوموند چاپ شد، که بهسرعت به کانون گفتگوها و بگومگوهای اهالی سینما در فرانسه بدل شد. ونسان ماراوال، از تهیهکنندههای سرشناس و صاحب شرکت پخش فیلم وایلد بانچ، در متنی با عنوان «بازیگرهای فرانسوی دستمزد زیادی میگیرند!» از پرخرج بودن فیلمهای فرانسوی نسبت به درآمدشان انتقاد کرد. گلایهی او به سرعت از سوی سینمادوستان پاسخ داده شد. یکی از سریعترین پاسخها را یک روز بعد سرژ توبیانا داد. دوست و همکار دیرین سرژ دنی در کایه و مدیر فعلی سینماتک پاریس، در وبلاگش از کلی بودن ادعای ماراوال و خطرات چنین رویکردی سخن گفت. بدون هیچ توضیح یا نتیجهگیریِ اضافهای، بخشی از جوابیههای این دو در همان وبلاگ را نقل میکنم که به هولی موتورز و عنوان این یاداشت مربوط است:
ونسان ماراوال، 30 دسامبر 2012:
آقای توبیانای عزیز،
نمیتوانم با عکسالعمل شما موافق باشم چراکه بر مبنای خوانشی نصفونیمه از مقالهی من است، بهخصوص بر دو اصلی استوار است که با اینکه به قول شما من اهل سخنوری نیستم، وا میداردم تا اینبار رشتهی کلام را بهدست بگیرم:
[…] این طرز فکرتان که میپندارید همینکه شما و عدهای منتقد برای فیلمهای مولف دادوفغان سردادید […] و تعدادی فیلم را دوست داشتید، آن فیلمها برندهاند. من در هولی موتورز مشارکت داشتم و این فیلم برخلاف آنچه شما میگویید، بهصرف قرار داشتن در حلقهی شما، فیلم موفقی نیست. وایلد بانچ، شرکت من، پولش را درآورد اما گمان نکنم که فیلم، برد کرده باشد. […]
سرژ توبیانا، 31 دسامبر 2012:
آقای ونسان ماراوال عزیز
ممنون که در وبلاگ من نظرتان را نوشتید. […] فقط موضوعی هست که بر سر آن بهطور کلی با شما اختلاف نظر دارم: مفهوم «فیلم برنده». چه کسی تعیین میکند که یک فیلم «برنده» است یا نه؟ هولی موتورز و پس از می در تاریخ سینمای معاصر باقی میمانند، من اطمینان دارم. این فیلمها را تا مدتها میبینیم و دوباره میبینیم. در نکتهی اول، مرا به «حلقه»ای منتسب کردید که از آن سر درنمیآورم. من فقط به نوشتهی شما عکسالعمل نشان دادم، آن را خواندم و خواندم و سعی کردم تا موضوع را روشن کنم. این بحث ادامه دارد. سال 2013 بر شما مبارک باد! س. ت.
ونسان ماراوال، اول ژانویه 2013:
آقای توبیانای عزیز:
البته که مفهوم فیلم برنده برای ما از نقطهنظر مالیست. خوشایند باشد یا نه، هولی موتورز و پس از می بدون مبالغ هنگفتی که شرکت من و MK2 در آنها سرمایهگذاری کردند، وجود نمیداشتند. فیلم پول زیادی میخواهد، نه موزیک است، نه ادبیات و نه نقاشی، هر بار پای میلیونها یورو درمیان است، پس نمیتوان به همین راحتی این جنبه را نادیده گرفت. همانطور که یکی از بلاگرها بهدرستی اشاره کرد، تنها معیار برای برنده نامیدن یک فیلم، اقبال عمومی به آن است. منتقد میتواند یک نظری یا عقیدهای بدهد و امیدوارم که این کار را بدون چشمداشت مالی بکند، اما نمیتواند تشخیص بدهد که فیلمی برنده است یا نه. قبول دارم که اصطلاح «حلقه» را درست بهکار نگرفتم.
* این اصطلاح از اَلن بدیو، فیلسوف فرانسویست. گفتگو با او را اینجا آوردهام.
این یادداشت (+) را پیش از این دربارهی کاراکس نوشته بودم.