مادرم 26 This entry was posted in ا روزانه ا on نوامبر 8, 2014 by مسعود خوابش را دیدم. بیدار شدم. بلند شدم. هوا گرفته بود. باران نشسته بود. زنگ زدم خانه. مادر رفته بود. مادرم رفته بود. برای همیشه رفته بود. رفته بود.