جهانِ آوازینِ ژاک دُمی 1 This entry was posted in ا ریویوها ا on آوریل 22, 2017 by مسعود سرخوشی از خبری خوش میتواند ادراک آدم از محیط اطراف را یکسره از اینرو به آنرو کند. دستکم برای من همیشه اینطور بوده است. بیآنکه هنوز درختهای پیادهرو به سرشاخههای نورس آراسته شود، برای من هوا پر از رایحهی بهار شده است. نه انگار که این بارانِ وقیح که طبق معادلات هواشناسی فردا به برفی یکریز بدل خواهد شد درست در آستانهی اردیبهشتماه باریدن گرفته است. اوقاتم خوش است. این حالم را صرفا مدیون خبر خوشی که در بیخوابی و بیقراری منتظرش بودم نیستم – از امتحانی پر از استرس جان سالم به در بردهام که زندگی حرفهایم را در مسیری تازه میاندازد. گمان میکنم چیزی مضاف بر این هم در احوالات این روزهایم دخیل بوده است. همهی تعطیلات چهار روزهی عید پاک را (که درست بعد از اعلام نتیجهی امتحان آغاز شده بود) به بارانِ بهاریِ تصاویر رنگارنگ و آوازینِ سینماگری تن سپردهام که مدام دیدنِ او را مثل لذتی محتوم به تعویق میانداختم. و در ایام عید پاک بود که اَنیِس واردا پروژهی به فیلم درآوردنِ زندگیِ او را کلید زد. شوهر رو به مرگ بود و زن دستنوشتههای او از خاطرات کودکی را جلوی دوربین جان میبخشید. ده روزی بعد از اتمام این فیلم (ژاکو اهل نانت) سرانجام بیماریِ لاعلاج کار را تمام کرد. در روزهای آینده، کوتاه و پراکنده، از ژاک دُمی یاد خواهم کرد، از تجربهی غریبِ آن چهار شب و روز رؤیابین. عکس را از کایه دو سینما برداشتهام: اَنیِس واردا و ژاک دُمی سر فیلم ژاکو اهل نانت A post shared by Massoud Mansouri (@massoudmansouri) on Apr 21, 2017 at 8:41pm PDT