سرژ دَنه ، ونیز 1984، عکس از زَویه لامبورس (+)
بیست سال از مرگ او گذشت. سرژ دَنه، سردبیر کایه دو سینما بین سالهای 1974 تا 1981، نویسندهی صفحهی سینمایی لیبراسیون و بنیانگذار ترافیک، خوانندهی جدیِ لَکان، طرفِ گفتگوی دُلوز (نامهی دُلوز پیشگفتار کتاب سینه ژورنالِ سرژ دَنه است)؛ صحبت از نامیست که انگار هرچه از مرگش میگذرد، بیشتر به یاد آورده میشود. خبر خوب برای دوستداران او، که حالا از دنیای سینهفیلیِ فرانکوفون فراتر میروند، دور جدیدِ گردآوری و انتشار نوشتههای اوست (+). بزرگداشتش در سینماتک پاریس (+) و پروندهی ده صفحهایِ کایه دو سینما (شمارهی ژوئن 2012) برای او، نه فقط ادای دینی اخلاقی، که نیازی اصیل به بازخوانی او در این سالهاست. (ستایش)نامهی یک دهه پیشِ جاناتان رُزنبام به ترافیک دربارهی سرژ دَنه (چاپ شده در کتاب خداحافظ سینما، سلام سینهفیلی) و مقالهی سینهفیلی به مثابهی ماشین جنگیِ ادرین مارتین، تایید دیگریاند اینبار از جهان سینهفیلیِ آنگلوفون بر این مدعای استفان دُلُرم، سردبیر کایه، که: «بیست سال بعد از مرگش، اندیشهی سرژ دَنه کاراتر از هرزمان دیگریست»*.
دلیل این اهمیت چیست؟ شاید یکی از پاسخها را باید در همان کتابِ تازه منتشرشده جستجو کرد. خانه سینما و جهان، جلد3 کتابیست دربرگیرندهی نیمهی دومِ نوشتههای سالهایِ لیبه [لیبراسیون]، بیراه نیست اگر بگوییم مهمترین نوشتههایِ تئوریک او. 1986 تا 1991، سالهای بسطِ نظریِ ایدهی امر دیداری [le Visuel] و تمایز آن با تصویر [Image] در نوشتههای سرژ دَنه است؛ نوعی بالندگی در رویکرد انتقادی به تلویزیون و تبلیغات (قلمروی امر دیداری) در برابر سینما (قلمروی تصویر) که به تعبیر پاتریس رُله، عضو هیات نویسندگان ترافیک و گردآورندهی کتاب، ردپای «دیگریِ» لکان [Altérité] در آن قابل مشاهده است. اما جذابیت سرژ دَنه در هضمِ خاستگاههای تئوریک در سنتِ نقادیِ وفادار به سینهفیلیست، و زبانِ او، نه آکنده از شطحیاتِ غربالنشده و مفاهیمِ نجویدهی درسطحمانده، که سرزنده از جریانی نظری در لایههای زیرین است.
حالا با تحولات سریع اینترنت و پدیدهی شبکههای اجتماعی در این سالها، بخشی از نوشتههای دَنه نوعی پیشبینیِ آینده به نظر میرسد. او در کتاب رمپ (1983) سیر تحول سینما را اینطور خلاصه میکند: سینمای کلاسیک (بعد از پیدایش سینمای ناطق)، سینمای مدرن (پس از 1945) و سینمای دیگری که صفتی بهخود نمیگیرد اما مثل سینمای مدرنیست که توسط تلویزیون تمام شده و مورد خیانت واقع شده باشد (بعد از 1960). او صحنهآراییِ [scénographie] سینمای کلاسیک را نشات گرفته از تئاتر میداند که اهمیت را به عمق تصویر میدهد و صحنهآرایی سینمای مدرن را وامدارِ نقاشی میداند که بر تصویرِ مسطح اصرار دارد. اما در سینمای مدرنی که بهوسیلهی تلویزیون اتوماتیزه شده، کارِ صحنهآرایی، لغزاندنِ نگاه بیننده در طول تصاویریست که خود روی هم میلغزند. سینمای امروز چطور؟ رابطهی اینترنت و کاربرانِ آن با این سینما چیست؟ سینمای تجاری بهکنار، اما جذابیتهای بصری در اجرا و گرفتن عکسهای یادگاری با فلان ژانر و شِیر کردن آن (سازوکاری که در آپاراتوسِ فیسبوک، دنیای امروزمان را میسازد) به عنوان فیلمِ هنری، کمکم تبدیل به یک جریان شده است. جالب آنکه هواداران این جریان، نه فقط در میان داوران جشنوارهها، که در کاربرانِ این دنیای جدید هم فراواناند: «آه چه میزانسن محشری!» و لایکها و کامنتهایی که نصیب «استاد»یِ کارگردانهاست. استفان دُلُرم، در شمارهی ماه می کایه، با چنین رویکردی به سه فیلمی حمله میکند که نمونهای از این جریانِ «شبههنری»ست: درایو، تعمیرکار خیاط سرباز جاسوس و دختری با خالکوبیِ اژدها (اجازه بدهید شرم را هم اضافه کنیم!).
«زیبایی به عنوان چیزی که میخکوب میکند، هیچ ارزشی ندارد، هیچ چیزی بیان نمیکند، درخودش ذوب میشود. زیبایی هیچگاه نزد من (نزد ما) نبوده است مگر درنتیجهی خودبهخودیِ جستجوی حقیقت. زیبایی پاداشِ نوعی قهرمانیِ اخلاقیست»*. سوال این نیست که آیا این اخلاقِ مورد ستایش سرژ دَنه، جایی در دنیای جدید خواهد داشت یا نه، مساله حتا تاثیرگذاری ماشینِ جنگیِ سینهفیلی هم نیست، چراکه به تعبیر ادرین مارتین: «سینهفیلی تاریخِ صدها انقلابِ شکستخورده است». با این وجود بازخوانیِ سرژ دَنه، فارغ از همهی پیروزیها و شکستهای سینهفیلی، نیازیست که در جبهههای مختلف اعلام میشود.
* برگرفته ار نوشتهی استفان دُلُرم در کایه دو سینما، ژوئن 2012
مم نون جناب منصوری عزیز. مثل همیشه مفید و خواندنی
خوشحالم که دوست داشتی احسان جان و ممنون از همراهی ات با این یادداشت ها.
مطالب خوب است و می اموزیم. باز هم سپاس
kheili ali bud mohandes
kheili ali bud mohandes
ممنون که خواندین.
اين کشفها هميشه زيبا هستند. مثل کشف آقاي منصوري در اين وبلاگ
این نظره لطف توئه، محمدرضای عزیز.