از زنگار و استخوان، ژاک اُدریار، 2012
تازه از سینما برگشتهام و بهتجربه آموختهام که این لحظهها، هیچ مناسبِ نوشتن نیست؛ یعنی هنوز آن ذراتی که فیلم توانسته از زمین بلند کند – که این خودش شاید اولین توقع از فیلم باشد – هنوز در هوا معلق است و نمیدانی چه سروشکلی میگیرد وقتی دوباره بر زمین بنشیند. فرصت بیشتری میطلبد تا پیببرم چرا آن قدرت نیمهی اول فیلم در نیمهی دوم فروکش میکند و البته همین فرصتهای بیشتر – کمی خواندن، کمی فکرکردن و شاید دوباره دیدن – گاه موضع آدم را زیر و رو میکند. هرچه هست، آن آفتاب دلپذیر و خیره کنندهی گردشهای علی (یا اَلی؟) و استفانی هنوز چشمانم را به گرمی میزند. حدیث پاها: پاهایی که میرقصند، که میجنگند، که خورده میشوند، که عشقبازی میکنند. دستها: که حریف را درهم میکوبند، که برمیآشوبند، که روی لایهی یخیِ دریاچه متلاشی میشوند…
منتظر نوشته ات در زمان مناسب خواهیم ماند،هر چند همین چند خط نیز کار خودش را کرد!
🙂
امیدوارم ببینی اش ادریس.
پیگیرش خواهم بود.
سپاس مسعود جان.
روح اله هم زیاد ازش تعریف میکرد. واجب شد ببینیم
ممنون که سر زدی حسن عزیز، بیخبر بودم ازت.
منتظر می مانیم تا وقتی دیگر… ک می نویسی اش
مم نون
لطف داری احسان جان.
مسعود عزیز. دلمان برایت و نوشته هایت تنگ . فیلم خوبی بود .
سلام روحی عزیز! آقا ما بیشتر دلتنگیم! قربانت.
گاهی سکوت از هر فریادی بلند تره…. سکوت اون قسمت از فیلم که “علی” درحال دویدن و ورزش توی خیابونه و امبولانس از کنارش رد میشه هنوز توی گوش من فریاد می زنه.
فیلم خوبی بود. خوش به حال شما که روی پرده نقره ای سینما دیدید.
آره اون صحنه به یاد من هم مونده منا. البته دیدن فیلم در ابعاد کوچکتر ولی در جمع دوستان هم حال و هوای دیگه ای داره 🙂
البته 🙂
سلام آقاي منصوري . خيلي خوشحالم كه اتفاقي وب شما را ديدم . و حسرت خوردم كه اي كاش پيش از اين ديده بودم . راستش را بخواهيد كمي تا قسمتي شما را مي شناسم . من دوست نزديك خواهر شما هستم . اما شما را چند سال پيش در انجمن عكس كه باحضور مرحوم گرمساري بود بيشتر شناختم . كنفرانس شما در باره عكس و معماري را هنوز به خاطر دارم . روز بسيار فراموش نشدني بود از آن زمان بود كه معماري ايراني با توصيفات شما برايم جلوه اي ديگر يافت. علاقه شما به هنر و سينما و علم ستودني است . وب شما بسيار بسيار غني است . باز هم سپاس.
سلام بر شما مریم (ماریا) عزیز، از ابراز لطف دلگرم کننده تان بسیار ممنونم. آن جلسه را هروقت یادآوری می کنم افسوس می خورم چرا وقت بیشتری را با شادروان گرمساری نبودم. آرزوی موفقیت دارم برای شما و همه ی دوستان خوبی که کمی دور از آنها هستم…
با كمال افتخار و البته اجازه شما دوست خوب ، وب پر محتوا و غني تان را در خانه مجازي محقرم لينك كردم .
باز هم ممنونم از لطف شما.