کایه دو سینما، سرمقاله شماره 739، دسامبر 2017
راز
استفان دُلُرم
ترجمه: مسعود منصوری
تویین پیکس، که به اتفاق آرا بر صدر فهرست ده فیلم برتر سالِ ما نشست، مهمترین اتفاق این دهه است. و چهبسا جای فصلهای اولیه تویین پیکس و مالهالند درایو را هم در قلبها بگیرد. حاصل جدّوجهد فراانسانیِ دیوید لینچ «یک فیلمِ» هجده ساعته است، بهگفتهی خودش، یک فیلم تکّهتکّه شده در اجزای مختلف که ظاهر یک سریالِ چندین قسمته را به خود میگیرد. فارغ از سریال یا فیلم بودنش، جهشی که تویین پیکس سبب میشود میتواند این باشد که سالن خانه را تبدیل کند به سالن سینما، که ما را پرتاب کند به فضای سکوت، و اینکه دخمهای دور ما حفر کند. حتی با دیدنش روی لپتاپ هم بمب اتمیِ قسمت هشتم همه چیز را به درون خود میکشد.
همهی اینها یک راز است و چه بهتر – رازی که سینماگر آنرا در گفتگوی استثناییاش که سخاوتمندانه به ما اختصاص داد هم با خود دارد. رازْ رمز نیست: رمز تشریح و توضیح میطلبد، راز راه حل ندارد. این تمایز با دو جور انتظار نسبت دارد: بعضی تماشاگران دنبال داستان هستند، بعضی دیگر دنبال ایده؛ یک طرف قصهگویی داریم، طرف دیگر منطق شاعرانه. داستانها حامل حوادث هستند، و تعلیق و پردهبرداریهای پیدرپی از رمزها (اکشن). ایدهها حامل مسألهها هستند، و ادراکها و رخدادهای رازآلود (اندیشه). مسألهی اصلی یک سریال این است که به درازا بکشد، پس با کمال میل راه اول را در پیش میگیرد، راه داستانی که نفس را در سینه حبس کند. اما عاشقان ایده را با این حرفها کاری نیست، به محض «دیدن ایده»، و همینکه فهمیدند موضوع از چه قرار است، پا سست میکنند. با تویین پیکس سخت بتوان از «دیدن ایده» صحبت کرد: این یک آتشبازی است. شاعرانگی یکهو از صفحهی تلویزیون ما سر در میآورد. به قول لینچ «سینما به تلویزیون میرسد». این سینما ته نشین میشود، مثل موجود عجیبی که توی یک مکعب بلورین آشکار میشود.
بزرگترین پارادوکس امسال این است که دو فیلمی که از بقیه شاعرانهتر هستند مشخصا در تلویزیون تولید شدهاند. تویین پیکس در شوتایم و ژانت در آرته. شجاعت به جبههی رقیب پیوسته است. پیش از این و در سال 2014، کنکن کوچولو، که بعد از اکران در جشنوارهی کن از شبکهی آرته پخش شد، در صدر بهترین فیلمهای ما جا گرفت. هرجومرجی که در اکران محدود ژانت پیش آمد مانع از این شد که شکوه آنرا روی پرده ببینیم و عیشی داشته باشیم. خبر داریم که رفن، بعد از شکست اهریمن نئونی، دو قسمت از یک سریال را برای آمازون کارگردانی میکند – آیا پردهی سینما را جاهطلبانهترین فیلمهایش ترک خواهند کرد؟ رهایی تنها جاذبه نیست، سرعت هم هست: دومُن و لینچ توانستند به ریتمشان در تولید سرعت ببخشند، اما در سینما فاصلهی میان تولیدات بیشتر و بیشتر میشود. تنها آنهایی راه چاره دارند که شرکایی کارا و کوچکمقیاس پیدا کنند: شاملان وقتی سرچشمهی الهاماتش را بازیافت که به یک تولیدکنندهی واقعی وصل شد، به جیسن بِلام، که او را قادر ساخت فیلمهای ملاقات، شکاف و شیشه را پشت هم بسازد. گرل یک تریولوژی با سعید بن سعید ساخت و چهار فیلم هونگ سانگ-سو در فرانسه بین فوریه 2017 و فوریه 2018 اکران میشوند. آیا آنهایی که زیاد فیلم میسازند بهترند؟ بههر جهت مسألهی خلاقیت در تولید سریع دخیل است که حتی وضعیت «سینماگر» را نیز به پرسش میکشد. وگرنه این چه سینماگری است که فیلم نمیسازد اما وقتش را برای جشنواره و کمیسیون میگذارد؟
فهرست بهترین فیلمهای ما این را نیز نشان میدهد که امسال چقدر آمریکایی بوده است. از این هفت فیلم آمریکایی تعدادی «فیلم کوچکِ» ارزان هستند (کلی رایکارد، سفدیها و دو فیلم تولید بلام: برو بیرون و شکاف)، موردِ جکی همکار تولیدِ فرانسوی دارد (وای نات) و کارگردان شیلیایی، و مورد سوپرایز، پیادهروی طولانی بیلی لین بین دو نیمه که یک فیلم استودیویی است با شکستی پر سر و صدا. سینمای آمریکا خود را پیشگویانه نشان داده است: رسوایی خشونت علیه زنان را به وضوح نشان داده بود (تویین پیکس و شکاف)، و همینطور بازگشت تهدید اتمی را، و تیراندازی در لاسوگاس یا سگرمههای در هم کشیدهی ترامپ را (استیو مارتین در بیلی لین). برای همین ظرفیت بیواسطه برای ثبتوضبط و برکشیدنِ دوران است که این سینما همیشه آدم را تحت تأثیر قرار میدهد. امسال فیلم اروپایی قدرتمندی مثل تونی اردمان یا ما یک پاپ داریم نبود. «اروپا» هم میبایست بتواند سرنوشت مشترکی را نشان دهد و فجایع و امیدهای دورانمان را به تصویر بکشد.