اَنیِس واردا، سینما بی سقفی بالای سرش 1
برای نودمین سال تولد اَنیِس واردا مقالهای در بزرگداشتش نوشتم که در فیلمخانهی بیستوسوم چاپ شد. فایل پی.دی.اف آنرا از لینک زیر میتوانید دریافت کنید:
برای نودمین سال تولد اَنیِس واردا مقالهای در بزرگداشتش نوشتم که در فیلمخانهی بیستوسوم چاپ شد. فایل پی.دی.اف آنرا از لینک زیر میتوانید دریافت کنید:
بیستوسومین شمارهی فیلمخانه منتشر شد. در این شماره برای بزرگداشت نودمین سالگرد تولد اَنیس واردای محبوبم از سینمای او نوشتهام: اَنیِس واردا، سینما بی سقفی بالای سرش. بخش کوتاهی از این نوشته را اینجا میآورم:
و اینها هنوز سینمای وارداست، در سفری بیانتها برای ملاقات با انسان و مکان، بی سقفی بالای سرش و بی دیواری دور و برش، و با دار و نداری که فروتنانه به دوش میکشد و لرز لرزان به امکانها و پیشامدها دل میسپارد. پس عجیب نیست که فیلم خانهبهدوش نقطهی اوج این سینما باشد، و آینهی تمامنمای آن. در میانهی دههی هشتادِ سینمای فرانسه، در میان وفور فیلمهای منریستی و بهاصطلاح خوشاستیل، خانهبهدوش بهکلی جور دیگری بود. سادگیِ هنرمندانهاش گویی سفری بود به موقعیت آغازین سینما. در آن جهان پیشاآفرینشی، قبل از تکوین فیلم به عنوان فیلم، اولین دوربینها کارشان مطالعهی حرکت انسان بود. و از میان حرکتها، این راه رفتن بود که بیش از همه روی صفحات حسّاسِ دوربینهای قرن نوزدهمی نقش میبست تا به اجزای خُردش تجزیه شود و دوباره به جریان افتد. مونا، دختر خانهبهدوشِ فیلم، رهسپار جادههایی است که نور زمستانی گرمشان میکند و نمیکند. انسانی است که راه میرود و راه میرود و با چهرهها و قریههای مختلف دیدار میکند. گفتهاند که دوربین واردا با مونا همان نوع رابطهای را دارد که آن دوربینهای آغازین با سوژههای مورد مطالعهیشان . واردا که سینما را بی معلومات اکتسابی و بی عاریت گرفتن از کسی آغاز کرده بود اینبار نیز، بعدِ سهدهه، به شیوهی خودش رهاییبخشِ سینمای از رمقافتادهی فرانسه میشد. خبر کوتاه بود و شاید نه چندان بااهمیت. روزنامهها از پیدا شدن جسد بیجان دختری بیخانمان نوشته بودند. همین برای واردا کافی بود، نه فیلمنامهای لازم بود، نه طرح از پیش تعیین شدهای، و نه «جلوه»های مُد روزی. این حادثه دو گوهر بدویِ سینما را در خود داشت و همین کافی بود: انسان و مکان.