فیلمی به تباهی
رانندگی (درایو)، نیکولاس ویندینگ رفن 2011، (+)
فیلمی که تظاهر به نوآر بودن می کند و شاید با همین «ملویل»نمایی توانسته است از «کن»ی ها دلبری کند. اصلا شاید اگر با توقع کمتری به سراغش می رفتم، دستِ پُر تر بر می گشتم. یا شاید اگر یکی دیگر از نمونه های اصلیِ این ماکتِ خوش ساخت (ولی همچنان ماکت) وجود نداشت اوضاع بهتر می شد: دوباره همان راننده ی تودار، که در شهر به مثابه ی یک کاراکتر پرسه می زند و با هیولای درونش سعی در برقراری نظم و دفاع از مظلومان دارد. نه، این کجا و تراویس کجا. از حرف های پل شریدر در رسای سینمای استعلایی و تاثیرات برسون (!) بر آن فیلمنامه که بگذریم [فیلم کامنت، مارس/آوریل 1976]، آنجا حداقل کاریزمای دنیرو و عصای جادویی اسکورسیزی را داشتیم.
آن صحنه ی عشق/خشونت در آسانسور هم که کارگردان به فیلمنامه اضافه کرده است و گویا قرار بوده تا جوهر فیلم را معرفی کند [گفتگو با ویندینگ رفن در سینما اسکوپ، شماره 48] نمی تواند از فروغلتیدن فیلم به ورطه ی یک اکشن با خشونت عریان و بهم خوردنِ آن ژستِ نوآر جلوگیری کند. بله، می شود از رانندگی لذت برد، ولی تا در کدام جاده باشد…