‎آرشیو روزانه: فوریه 7, 2012


پسرِ سینما 2

سِرژ دَنه، (منبع تصویر)

 

دیگر «سینه فیل» [عشقِ سینما] هم نمی توانست او را توصیف کند، پس زبان فرانسه دوباره به کار آمد تا صفتی درخورِ او خلق شود: «سینه فیس» [پسرِ سینما]. شاید این دیگر تصور بیش از حد باشد، اما نوشته های صمیمانه اش را که می خوانی سخت است باور این که او به جای مثلا کوچه ای در حوالی شاه آبادِ تهران، در مرز محله های ششم و هفتم پاریس زیسته باشد. یا این که به جای سینماهای رویال، ایران، ونوس و … در لاله زار، سینماهای مَژیک، رویال وَریته، سینه فون سَن آنتوان و … پاتوق کودکی های او و مادرش بوده باشد.

می خواهم در «سِرژ دَنه، پسرِ سینما»، پرونده ی کوچکی که اینجا برای او باز کرده ام، از نوشته ها و درباره-نوشت های او بیاورم، هر چند پراکنده و شاید بدون نظم منطقی. برای بیستمین سالگرد میراثش، اینجا، یادداشتی نوشته بودم که بی ارتباط به مطلب این پُست نیست، و حالا موضوعی که شاید امر بنیادین زندگی اش بود: سینه فیلی چیست؟ بخشی کوتاهی از سخنرانی او به مناسبت انتشار فصلنامه ترافیک، چاپ شده در شماره 80 آن، را ترجمه کرده ام:

سینه فیلی فقط این نیست که در انزوا فیلم ببینیم و در تاریک و روشن، مثل موشی از کنار دیوار بگذریم. این فقط بخشی از ماجراست. سینه فیلی یعنی یک ساعت و نیم حرف نزدن، مجبور بودن به گوش دادن و دیدن، در طول یک ساعت و نیم  از فیلم عقب نماندن. اگر کسی برای حرف زدن نبود، شروع به نوشتن می کنیم، این هم نوعی حرف زدن است. […] سینه فیلی برای من چیزی است که آن را سنت شفاهی می نامم، مجموعه ای است از کنش های اجتماعی. اگر یکی [از این کنش ها] را حذف کنیم، مثلا اگر کسی ننویسد، دیگر هیچ کس حرف نخواهد زد و هیچکس هم نخواهد دید. چرا که وقتی چیزها را بهتر می بینیم که از آنها سخن بگوییم و گاه به آنها رجوع کنیم. فکر می کنم که من هیچ گاه لذت دوباره دیدن یک فیلم، که سالها فراموشش کرده باشم و ندیده باشم، را نخواهم داشت اگر از آن حرف نزده باشم. میان آنچه خیال می کنیم، آنچه می خواهیم ببینیم، آنچه واقعا می بینیم و آنچه نمی بینیم، «بازی» تا بی نهایت ادامه دارد؛ و اینجاست که به درونی ترینْ بخشِ سینما چنگ می زنیم. اما باید که این بازی جایی به سخن درآید…