داگویل (2003) که آمد، ما هنوز در حالوهوای دانشکدهی معماری تنفس میکردیم. فرم برای ما (البته با تعریف دمدستی خودمان) همهچیز بود؛ چه در معماری، چه در سینما. شبی که از دیدن داگویل برمیگشتیم، دوست پرحرارتی دستانش را در هوا تکان میداد و اعتراض میکرد چرا معمارها جسارت فرمیِ فون تریه را ندارند؟ یک دهه از آن شب میگذرد. دوباره فیلم را مرور میکنم. حالا داگویل یک سیاهنماییِ کور و اسیر مَنریسمِ تئاتری به نظرم میرسد. بدتر از آن، «ژستی»ست که فون تریه در فیلم اتخاذ میکند. در صورت پذیرشِ «اخلاقی بودنِ انتخاب میزانسن»: مشکل، موضعِ اخلاقیای است که او در فیلم انتخاب میکند. اگر تعبیر کنت جونز در فیلم کامنت را بپذیرید: نمایش «فاشیسم». اگر اصطلاح ژاک رانسیر در کایه دو سینما را ترجیح دهید: تاییدِ «خشونتِ رهاییبخش». خاطرمان هست که سال پیش از آن، جرج بوش «محور شرارت» را ساز کرده بود و مقدمات لشکرکشی به عراق را هموار کرده بود. خشونت برای آزادی، خشونت برای عدالت…
دورد و سپـاس جنـاب منصـوری عزیـز.
درود بر تو احسان جان.
مسعود جان اگر جايي به نقدي از رانسير برخوردي لطف کن براي من هم بفرست. دوست دارم نگاه سينمايياش رو دنبال کنم.
حتما محمدرضاى عزيز.
حالا فرم در معماری همه چیز نیست؟
نگار عزيز، الان به نظرم فرم نه نقطه ى شروع است نه نقطه ى پايان در عين اينكه هميشه حاضر است.