اولین سیارهی میمونها (1968) را یادتان هست؟ یک فیلم کمخرج (کمتر از 6 میلیون دلار) اما هوشمند و پرظرافت. حالا دیگر آن نوع گریم خندهدار است. آن شامپانزههای دانشمند که موقع راه رفتن شلنگتخته میاندازند، حالا عقبمانده بهنظر میرسند. اما امروز کدام فیلم با مخاطب انبوه، چنین دقایق بیپایانی را صرفِ راه رفتن آدمها در کوه و دشت میکند؟ اولین سیارهی میمونها اینکار را میکند (تصویر بالا). این جسارت را به خرج میدهد. تلاش میکند رابطهی انسان و مکان (یکی از تمهای اصلی فیلم) را به تجربهای سینمایی بدل کند. از کش دادنِ این سکانسِ اساسی و شگفتانگیز ترس به دل راه نمیدهد. برای پرسشهای بزرگش، راهحلهایی ساده و بهشدت مقرونبهصرفه (بهویژه در دکور) پیدا میکند.
امروز دیگر عادتمان شده که به دنبالهها بدبین باشیم. ادامههایی که برای سیارهی میمونها ساخته شده اغلب حق را به ما دادهاند. از این بابت، طلوع سیارهی میمونها (2014) یک غافلگیری بزرگ است. این فیلم از یک طرف، گامی بزرگ در تکنولوژی تصویرسازیِ کامپیوتری (CGI) است. یک دنیای تازه و یک تجربهی سینمایی تازه میسازد. موجودات زندهی بیبدیلی را برای لمس کردن به ما میدهد. در دهههای اخیر، فیلمهای کمی توانستهاند این لطف را در حقمان بکنند. آواتار یکی از نادرترین مثالهاست. بدیعترین دنیاها و دلانگیزترین موجودات را برایمان ساخت. طلوع سیارهی میمونها نمیتوانست به صرف تکنولوژی چیزی شود که هست. کافیست به همقطارانش نگاه کنیم. ترانسفورمرها: عصر انقراض را ببینیم تا سرچشمهی تفاوت را ملتفت شویم. جسارت و ذکاوت کارگردان تعیین کننده است. مت ریوز دوربینها و دَمودستگاهِ فیلم قبل (ظهور سیارهی میمونها ) را از داخل استودیوهای کنترلشده برمیدارد و به قلب جنگلهای بارانزده و گلآلودِ ونکوور میزند. ریسک آنرا به جان میخرد. سزار و قبیلهاش را در محیط طبیعیشان نشانمان میدهد. بخش قابل ملاحظهای از فیلم به زبان اشاره (زبان میمونها) و با زیرنویس میگذرد. این برای فیلمهای بهقصدِ مخاطب انبوه یک ریسک تجاریست، ولی برای تم اصلی فیلم (ارتباط میان دو گروه و میان اعضای هریک) یک تصمیم عقلانیست. ارتباط و گفتگو چنان پررنگ میشود که جای اکشنِ مالوفِ فیلمهای سرگرمیساز را تنگ میکند. و همین، فاصلهی طلوع سیارهی میمونها را با دیگر بلاکباسترهای امسال زیاد میکند.