«به کدام دنیا پا میگذاریم؟»، شمارهی آخرِ سال کایه دو سینما، اینبار بهجای جمعبندی فیلمهای سالِ سپریشده، این پرسش اساسی را پیش روی ما میگذارد. اساسا صحبت بر سر این است که اندیشیدن به سینما بدون در نظر آوردن پیشرفتهای پرشتاب تکنولوژیک و تاثیرات آن بر دنیایی که در حال ساخته شدن است، ممکن نیست. این دنیای جدید دارد آدمهایی جدید را نیز خلق میکند. تا جاییکه به سینما مربوط میشود، «سینهفیل» در حال استحاله به «کاربر» است، و «سیلیکونوَلی» دارد جای «هالیوود» را میگیرد. این خطر وجود دارد که سینمای فردا را نه پیشتازان رؤیاپرداز، بلکه خورههای تکنولوژی بسازند که خوب بلدند چطور مغز کاربرانشان را آلت دست کنند. تصویر (فیلم، سریال، برنامههای سرگرمی و …) یکی از کالاهای اصلی این بازار پررونقِ تکنولوژیک است. از این جهت است که نوک تیز انتقاد کایهایها «پلَتفُرم»ی را نشانه میرود که بخش بزرگی از این بازار را قبضه کرده است: نتفلیکس؛ پلتفرمی که در ازای اشتراک ماهیانه طیفی از فیلمها و سریالها را در اختیار «کاربر»ش میگذارد. اشتراک نتفلیکس در دنیای امروز همانقدر واجب جلوه میکند که اشتراک آب و برق و تلفن. نتفلیکس بر اساس آنچه تا الان دیدهاید به شما فیلم و سریال تازه پیشنهاد میکند، اگر چیزی را در خانه شروع کردید میتوانید در اتوبوس و مترو روی تبلت تماشایش را ادامه بدهید، و اگر سریال باشد بعدِ تمام شدن هر قسمت بهطور اتوماتیک قسمت بعدی شروع میشود. «استریمِ» مستمر، آپاراتوسی با حضوری نامنقطع و همیشگی. محدودیتهای ما در ایران، چهبسا دستمان را از لمسِ با گوشتوپوستِ این بحثها کوتاه کند. نقدِ «توتالیتاریسمِ تِک» فقط وقتی ملموس است که سایهی غولهای انفورماتیک بر زندگیِ هر روزِ آدم پهن شده باشد. به همینخاطر من اینجا فقط یکی از نوشتههای کوتاه آن پرونده را به فارسی بر گرداندهام، به این جهت که دو فیلم مورد اشارهاش در ایران دیده شدهاند و مورد بحث قرار گرفتهاند.
نتفلیکس پرستیژ تقدیم میکند
ژان-فیلیپ تِسه
کایه دو سینما، دسامبر 2018
نتفلیکس متوسل شده به فرار به جلو: با بیشتر از 10 میلیارد دلار بدهی (!)، و با ارزشی نزدیک به 150 میلیارد دلار، برای سر پا ماندنش باید حسابی از رقیبهایش جلو بزند و هیچ مشتریای را نمیتواند ندید بگیرد، حتی سینهفیلها را. برای همین است که، برای جلب نظر ایندسته از مشتریان، تعدادی فیلم باپرستیژ را تولید و توزیع میکند که حکم کالاهای کمسودِ مشتریجلبکن را دارند. سهتا از این فیلمها اول زمستان در آمدند: سوی دیگر باد، فیلم ناتمام اُرسن ولز (در تاریخ دوم نوامبر، که در شمارهی آینده به آن میپردازیم)، تصنیفهای باستر اسکراگزِ برادران کوئن (شانزدهم نوامبر) و رومای آلفونسو کوارون (چهاردهم دسامبر). سه فیلمی که برای دیدنشان حتما باید آبونهی نتفلیکس باشید.
آلفونسو کوارون موقع کنفرانس مطبوعاتیاش در جشنوارهی ونیز، که شیر طلا را برای روما برنده شد، سؤالی دربارهی تقریبا دیده نشدن فیلمش در سالنهای سینما را اینجور با پشت دست پس زد که: «کی بین شماها می تونه بگه آخرین بار فیلمی از اُزو، آنتونیونی یا برسون را روی پرده دیده؟». باید یک نفر جوابش را میداد که همان موقع، در فرانسه، نمایش ده فیلمِ اُزو بیستهزار تماشاگر جمع کرد، ولی اینحرفها چه فایدهای دارد. چند هفته بعد از آن، و در هیأت مهمان جشنوارهی لومیر، همین کارگردان مکزیکی ابراز تأسف کرد که تماشاگران فرانسوی نمیتوانند فیلمش را روی پرده ببینند، و پا پس گذاشت که روما (یادآور شویم نتفلیکس آنرا تولید نکرده و فقط پخش میکند) که سیاهوسفید و با فرمت اسکوپِ آنامورفیک گرفته شده، جان میدهد برای پرده. همینطور است. روما یک واقعهنگاری است برگرفته از کودکیهای فیلمساز، دربارهی خانوادهای که در مکزیکوی سالهای هفتاد زندگی میکنند، و پرسوناژ اصلیاش خدمتکار خانه است. معلوم نیست مشتریان نتفلیکس چه خواهند دید، ولی برای کسی که شانس دیدنش را روی پرده داشته باشد، این فیلم از خودش اشتهای سیریناپذیری نشان میدهد برای تصاویر زیبا و صحنههای عظیم، که با بهرهبرداری کامل از فرمت بزرگش با عمق صحنههای وسیع بازی میکند و مقیاسها و لایههای نماها را روی هم میسُراند تا داستانش را توی کانتکست دورهاش بنشاند. به این طریق فیلم موفق میشود، با نوعی جلال و جبروت، چند مورد را با هم پیش ببرد: واقعهنگاریِ مسائل خصوصیِ خانوادگی که روی خودش پیچوتاب میخورد، و خاطرات عمومیتر و حسّانیتر از جنبوجوشهای شهری (صحنههایی عظیم از تظاهرات و آشوبها) و جنبوجوش در چشماندازهای طبیعی (جوشش عناصر: آتش در جنگل و موجهای بزرگ در صحنهی غرق شدن که حیرتآور از آب درآمده). ولی همهی اینها برای سینمایی اینقدر کارا که بهمدد بیباکیهای تکنیکی زیادی نونَوار شده، دستوپاگیر نیز هست. جوری که آدم با خودش فکر میکند شاید کوارون با این نمایشگری تکنیکی در فیلمی که سرنوشتش با کوچک شدن در صفحهی تلویزیون گره خورده، کمی هم قصد طعنه دارد.
فیلم تازهی برادران کوئن نمونهای است از مکتب تولید در عصر پلَتفُرمها. در ابتدا ایدهی یک سریال وسترن از نوع «آنتولوژی» در نظر بوده که هر اپیزودش داستان مستقلّی را تعریف کند. محصولی که در آمد، فیلمی است که شش داستان را در مدت زمانی یکهوا بیشتر از دو ساعت فشرده میکند. آخرش، شاید هم اینجوری بهتر شد چون آدم مطمئن نیست هر کدام از این قصهها بیشتر از اینها ارزش کش دادن را داشته باشند. چپیدن این اپیزودها توی یک فیلم بلند باعث شده اثر همدیگر را خنثی کنند، و از این تنوّع در درازا و حالوهوا، الکی بودنشان برداشت میشود. همهی اینها نشاندهندهی سادهگیری کار از طرف کوئنهاست که انگار همینکه دکور نصب شده روی حالت «اُتوپیلوت» رفتهاند جلو. البته بهتر است بهجای دکور بگوییم دکوراسیون، محوطهسازیِ قلّابی و بیریختِ وسترن که بهیادمان میآورد، بعد از True Grit، وسترن اصلا اسب مناسبی برای کوئنها نیست: اینقدر بزکدوزک شده که جایی برای شیطنت و آیرونیِ این برادران باقی نمیگذارد.
درود بر شما. ممنون بابت این مطلب. پایدار باشید.
قربان شما.
سلام اقا مسعود خوبید؟
من جدول های ستاره کایه سال 2011 رو میخوام ، هر جا میگردم پیدا نمیشه ، لطفا کمک کنید
با سپاس