آیا حمله به ایران اخلاقی است؟


 

(منبع تصویر)

 

نه، این یک نوشته ی سیاسی نیست. به طور مشخص قصد پاسخ به این پرسش را هم ندارم، حداقل در این نوشته. نه می خواهم ثابت کنم که آری گویان به این پرسش مزدور و وطن فروش هستند و نه طرف مقابل، عاملان جمهوری اسلامی. با استناد به دو نوشته به نمایندگی از هر طرف، قصد اولم این است که جایگاه دو استدلال را از منظر مکتب اخلاقی نشان دهم و مهمتر از آن می خواهم بگویم که نوشته ی موافق جنگ، خوانش ناکاملی از مکتبِ مورد استنادش دارد.

«وقتی بمبی فرود می‌آید، جان آدمیان را می‌ستاند و تعداد زیادی را ناقص العضو می‌سازد. آن اصل کانتی را به یاد بیاورید: آدمیان با گوشت و خون و استخوان غایات فی نفسه اند و هیچ کس مجاز نیست آنان را وسیله‌ای برای اهداف انتزاعی خود سازد» (اکبر گنجی، منبع). با مکتب دِاُنتولوژی (Deontology) شروع می کنم که توسط امانوئل کانت، فیلسوف آلمانی قزن هجدهم، بنیان گذاشته شد. بر اساس این تئوری، اخلاق بر اصولی غیر قابل خدشه استوار است. به عبارت دیگر کنشی اخلاقی است که اگر و فقط اگر با اصول مطلق اخلاقی مطابقت داشته باشد، فارغ از آنکه نتیجه ی آن کنش چه باشد (Ogien et Tappolet, 2009). اما این اصول از کجا می آیند؟ در گفتمان مذهبی، خداوند واضع آنهاست : دروغ مگو، قتل مکن و … . در نسخه ی لاییک، این اصول توسط خرد (Rationality) مشخص می شوند (Hursthouse, 1991). خوب اگر تضادی بین این اصول بوجود آمد چه؟ مثلا اگر دروغ نگفتن ما باعث قتل یک انسان بی گناه شد تکلیف چیست؟ دیوید راس، فیلسوف بریتانیایی قرن بیستم، خوانش های معاصرتری از این تئوری به دست می دهد و راه حل هایی برای این تضادها پیشنهاد می کند (Ross, 1930) که موضوع این نوشته نیست. پس می توان استدلال این گروه را به شرح زیر خلاصه کرد:

فرض 1: کشتن انسان های بیگناه نادرست است.

فرض 2: حمله به ایران باعث کشته شدن انسان های بیگناه می شود.

نتیجه: حمله به ایران نادرست است.

 

«این نوع کمک (مثل آنچه در لیبی اتفاق افتاد) اخلاقا و قانونا چه مشکلی دارد؟ اگر یک بمب جان ۱۰ نفر را بگیرد اما جان صد نفر را نجات دهد جایز نمی شود؟» (مجید محمدی، منبع). در مکتب یوتیلیتاریسم (Utilitarianisme) یا فایده گرایی، تعیین کننده ی درستی یا نادرستی یک کنش، نه اصول اخلاقی که نتیجه ی آن کنش است. به عبارت دیگر عملی درست است که خوشبختی بیشتری به همراه داشته باشد (Mill, 1988). این مکتب اگر چه توسط جرمی بنتام پایه گذاری شد اما این جان استوارت میل، فیلسوف انگلیسی قرن نوزدهم، بود که آن را تئوریزه کرد. اینجا ما با کمی تسامح با جمع جبری فایده (Utility) سر و کار داریم، خوب پس ظاهرا مساله روشن است:

فرض 1: در نجات اکثریت به بهای مرگ اقلیت، جمع جبری «فایده» مثبت است.

فرض 2: حمله به ایران باعث نجات اکثریت به بهای مرگ اقلیت می شود.

نتیجه: حمله به ایران درست است.

در این استدلال هر دو فرض قابل انتقاد است. در فرض دوم این ایده پنهان است که اکثریتی که جان سالم به در می برند خوشبختی بیشتری نسبت به قبل از حمله خواهند داشت، همانطور که به طور مثال در لیبی شاهد بودیم. قیاس ایران و لیبی (به فرض درست بودن حمله به لیبی) قیاسی غیر منطقی است که نمی تواند پشتوانه ی منطقی محکمی برای اثبات درستی این فرض باشد. در مورد فرض اول هم، فروکاستن یوتیلیتاریسم به جمع جبری خطایی است که شارحان این مکتب هم آن را هشدار داده اند. میل، بین فایده (Utility) و مصلحت (Expedient) تمایز قایل می شود و خطایی کوچکتر مثل دروغ را هم برای رسیدن به فایده، در هر شرایطی مجاز نمی داند (Ibid). از سوی دیگر شارح معاصر و نامدار این تئوری، پیتر سینگر فیلسوف استرالیایی، برای اثبات مدعایش بر درستی سقط جنین در شرایط خاص، به جای استفاده ی خام دستانه از جمع جبری و حکم به قتل انسان در مرحله ی جنینی، راهی دور و درازتر و البته قابل دفاع تر به لحاظ منطقی انتخاب می کند. یوتیلیتاریسمِ سینگر تا آنجا پیش می رود که حتی کشتن پستاندارانی را که ثابت شده مانند انسان دارای «آگاهی از خود» هستند را هم، به مثابه کشتن انسان های بیگناه می داند و آن را محکوم می کند (Singer, 1997). پس چطور و با چه استدلالی می شود، صرفا با ذکر چند مثال تاریخی مورد مناقشه، حکم به قتل اقلیتی هر چند کم شمار داد؟

در استدلال هایی که به چنین مسایل سرنوشت ساز و گره خورده با احساساتی می پردازند، قرار گرفتن در موضع «ناظر بی طرف» (Impartial Spectator)، اگر چه دشوار و شاید حتی غیر ممکن باشد اما حداقل تلاش برای آن هم، گاه کمک می کند تا در هر شرایطی به جای حمله به استدلال کننده، استدلالش را مورد دقت نظری قرار دهیم.

 

منابع:

Hursthouse, Rosalind (1991). » Virtue Theory and Abortion « dans Philosophy & Public Affairs, vol. 20, n. 3, p. 233-246

Mill, John Stuart (1988). L’utilitarisme, trad. de Georges Tanesse. Paris, Flammarion

Ogien, Ruwen et Christine Tappolet (2009). » Les normes, les valeurs et les trois théories morales «, dans les concepts de l’éthique, chap. 5. Paris, Hermann

Ross, David (1930). The right and the good. Oxford, Clarendon Press

Singer, Peter (1997). Questions d’éthique pratique, trad. de Max Marcuzzi. Paris, Bayard

 

 

 

 

Ross, David (1930). » Qu’est-ce qui fait que les actes corrects sont corrects? « , dans The right and the good, trad. de Martin Gibert. Oxford, Clarendon Press.

‎پیام بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *