ملاقات با دیگری به روایت اسپیلبرگ
برخورد نزدیک از نوع سوم، استیون اسپیلبرگ، 1977
پل جاسوسان، استیون اسپیلبرگ، 2015
برخورد نزدیک از نوع سوم، استیون اسپیلبرگ، 1977
پل جاسوسان، استیون اسپیلبرگ، 2015
خیلی وقت بود که میخواستم این دسته را به موضوعات وبلاگم اضافه کنم اما بهنظرم خیلی پیشپا افتاده و دمدستی آمده بود؛ راستش را بخواهید هنوز هم نظرم تغییر چندانی نکرده اما درنهایت متقاعد شدم که به امتحان کردنش میارزد، تازه هر وقت دلم خواست میتوانم آن را حذف کنم! پس برویم سر اصل مطلب. حتما شما هم به این مرض دچار هستید که وقتی سرتان گرم کاریست مثلا دارید با تلفن حرف میزنید یا چیزی میخوانید یا میبینید یا مینویسید، اگر قلم و کاغذِ بیزبانی دمدست باشد، همینطور بیهوا چیزهایی برای خودتان میکشید. این مساله برای من دارد کمکم شکل نوعی بیماریِ مزمنِ وسواسگونه به خودش میگیرد. یکی از دلایلی که با آن متقاعد شدم تا این دسته را اضافه کنم این بود که شاید قضیه شکلِ «وبلاگوتراپی» – البته که کلمه جعلیست – پیدا کند و تاثیر درمانیِ مختصری داشته باشد. شاید هم اثر معکوس داشته باشد. بههرحال این اولین طرح از دستهی «طرحهای بیهوا»ست، شاید این مجموعه تداوم پیدا کند: