‎آرشیو روزانه: اکتبر 4, 2014


زَویه دُلان، همچنان بالاتر 2

 

 

… مادرِ استیو [شخصیت فیلم مامی] در جوابِ آنان که پسرش را باور ندارند می‌گوید: «شکّاکان مبهوت خواهند شد». امید که این حرف درباره‌ی خودِ سینماگر صدق کند، چون برای او همه‌چیز در اعتقاد خلاصه می‌شود، در اعتقادِ تمام، بدون ذره‌ای شکّاکی. زَویه دُلان برای یک نسل اهمیت پیدا کرده چراکه هم الگوی جوانی‌ست هم اُسوه‌ی اعتقاد. شکّاکان مبهوت خواهند شد، این سخن به کسان دیگری هم رو می‌کند: به همه‌ی آن سینماگرانی که اعتقاد از کف داده‌اند، که خود را تکرار می‌کنند، که غرقِ ناامیدی‌اند و بِدان خشنودند. و البته به آنان که: اعتقادشان به قدر کفایت نیست و بخت‌شان را در دست‌کاری‌های بزدلانه‌ی فرم‌های دست‌مالی‌شده می‌آزمایند. شک‌گرایان و کلبی‌مسلکان و بزدلان. ماه‌هاست، و حتا سال‌هاست، می‌گوییم از این فیلم‌های محافظه‌کار و بدنهاد به تنگ آمده‌ایم. سینما محتاج فیلم‌هایی است که زبانه بكشند، و تماشاگران‌شان را به مشتی مسکینِ مجذوب فرو نكاهند…

از شکّاکان مبهوت خواهند شد / استفان دُلُرم / سرمقاله‌ی کایه دو سینما، اکتبر 2014

 

پانوشت: برای تلفظ دقیق نام کوچک این سینماگر، باید آن‌را با «گ» ساکن شروع کرد. از آنجا که در فارسی شروع کلمه با حرف ساکن نامالوف است به‌نظرم «زَویه» به تلفظ اصلی بسیار نزدیک‌تر است تا «اِگزویه».

 


فیلیپ گرل: کودک سرّیِ سینمای فرانسه

… مرد رنج کشیده است اما شکایت چندانی ندارد (او یک آقامنش است). نسل او؟ سوخته، معلوم است. تازه آن نسل، نسل ما هم هست. تجربه؟ ارزش گریستن را ندارد. یک مرد و یک زن با نام‌های انجیلی (اِلی و ژان-باپتیست) که دو بازیگر برسونی نقش آن‌ها را بازی می‌کنند (آن ویازمسکی و آنری دو موبلان). تلاقی الکترودهای شوک‌دهنده و اُوِر دوز، زیر سقف‌های پاریس. بین این دو نفر، سرِّ برملاشده‌ای هست؛ یک کودک، سوان. سوان (به‌معنای قو) علامت حیات است. علامت جان‌به‌دربردنِ دو نفره است. کودکِ کودکان است. سوان برش کوچکی‌ست از سلولوئیدِ لرزان. و روایت؟ دیگر از این روایت‌ها نقل نمی‌شود. هر لحظه‌اش همچون چخماق تراش خورده. همچون سنگ صافی میان دست‌ها نوازش شده. یک آغاز دارد یک پایان. یک قبل دارد یک بعد. پس برگردیم سر خانه‌ی اول…

از نقد سرژ دنه بر کودک سرّیِ فیلیپ گرل / ترجمه: مسعود منصوری / پرونده‌ی فیلیپ گرل در سینما و ادبیات 42