… مرد رنج کشیده است اما شکایت چندانی ندارد (او یک آقامنش است). نسل او؟ سوخته، معلوم است. تازه آن نسل، نسل ما هم هست. تجربه؟ ارزش گریستن را ندارد. یک مرد و یک زن با نامهای انجیلی (اِلی و ژان-باپتیست) که دو بازیگر برسونی نقش آنها را بازی میکنند (آن ویازمسکی و آنری دو موبلان). تلاقی الکترودهای شوکدهنده و اُوِر دوز، زیر سقفهای پاریس. بین این دو نفر، سرِّ برملاشدهای هست؛ یک کودک، سوان. سوان (بهمعنای قو) علامت حیات است. علامت جانبهدربردنِ دو نفره است. کودکِ کودکان است. سوان برش کوچکیست از سلولوئیدِ لرزان. و روایت؟ دیگر از این روایتها نقل نمیشود. هر لحظهاش همچون چخماق تراش خورده. همچون سنگ صافی میان دستها نوازش شده. یک آغاز دارد یک پایان. یک قبل دارد یک بعد. پس برگردیم سر خانهی اول…
از نقد سرژ دنه بر کودک سرّیِ فیلیپ گرل / ترجمه: مسعود منصوری / پروندهی فیلیپ گرل در سینما و ادبیات 42