فصلنامهی سینماییِ «فیلمخانه» به ایستگاه دهم رسید. امیدبخش است که در تنگنای کار نشر در ایران، نشریهای با بودجهی محدودِ یک فیلمسازِ جوان، تا اینجا پیش بیاید، راهش را بکوبد، و آرامآرام خود را ارتقاء دهد. در این شماره فرصت نوشتن دربارهی کلینت ایستوود به من داده شد. اگر تابهحال، فرصت فکر کردن به سینمای ایستوود و جایگاه استادی و «مؤلف» بودنِ او را بهخود ندادهاید، با منِ قبل از نوشتن مقالهی مذکور همداستاناید. این نوشتن، بازبینیِ کارنامهی فیلمسازی و بازیگری ایستوود را طلبید. و همین، شورِ کشف دوبارهی سینماگری بزرگ را در من دمید. شاید این تأخیر در کشف و جدی گرفتنِ هنر فیلمسازیِ ایستوود نزد من به عنوان یک سینمادوست ایرانیِ در-راه-تجربه، طنینی باشد از دههها تأخیر در کشف او در مقیاسی کلانتر (بویژه در آمریکای محبوبِ فیلمساز). بیسبب نیست که او را با جری لوئیس مقایسه میکنند. یک فیلمساز-بازیگرِ دیگر از آمریکا، که منتقدان فرانسوی زودتر جدّیاش گرفتند. این گفتهی ایستوود هم بهنظر دور از مظلومنمایی میآید که میگوید در آمریکا برخلاف فرانسه، تازه با «نابخشوده» فیلمسازیاش مورد توجه منتقدان قرار گرفت. کایهایها اعتباری ویژه برای او قائل بودهاند. فرودون – سردبیرِ پیشین کایه – دربارهی «رودخانهی میستیکِ» ایستوود میگوید این فیلم همانقدر «سنگین» است که فیلمی از برگمان. حمایتهای گدار از ایستوود باعث شد تا در فرانسه از او بهطور رسمی تجلیل شود و مقدمات پذیرفته شدن فیلمی از او در جشنوارهی کن (1985) فراهم شود. اگر به لیست سینماگرانی که بیش از دیگران مورد بحثِ مجلههای پوزیتیف و کایه دو سینما بودهاند نگاه کنیم (+)، در کنار بونوئل و اسکورسیزی، ایستوود هم در زمرهی محبوبهای مشترکِ هر دو مجله قرار دارد. شما دربارهی سینمای ایستوود چه فکر میکنید؟ چقدر فرصت فکر کردن به شاهکارهایی مثل: «بِرد»، «یک دنیای بینقص»، «نیمهشب در باغ خیر و شر»، «رودخانهی میستیک» و … را داشتهاید؟ حتا اگر بعد از خواندنِ «بازیابی ایستوود معاصر» در فیلمخانهی دهم، با منِ بعد از نوشتن همداستان نباشید، امیدورام دستکم راه تازهای به سینمای کلینت ایستوود باز کنید.