نومد، پاتریک تَم، 1982
دیدنِ فیلمهای عصر طلاییِ هالیوود و موج نوی فرانسه، و خواندنِ رابین وود و اندرو ساریس و نوئل بِرک، او را با پل ارتباطیِ تلویزیون، به سینما کشاند. اولین پیشنهادِ جدیِ یک استودیوی فیلمسازی را پذیرفت و به جرگهی سینماگران تازهنفسِ همدورهاش پیوست. در یک سکوتِ هفدهساله میان هفتمین و هشتمین (تا اینجا تازهترین) فیلمش، به تدریس سینما پرداخت و در تدوینِ دو فیلمِ وُنگ کار وای (روزهای وحشی بودن و خاکسترهای زمان) شرکت کرد. کایه دو سینما در ویژهنامهی مفصلی که به سینمای هنگکنگ اختصاص داد (سال 1984)، پاتریک تَم را «گُدار»ی ترین سینماگر هنگکنگی خواند. او دو سال پیش از آن شمارهی کایه، نومَد (سومین و کلیدیترین فیلمش) را ساخته بود.
نومَد از رابطهی چهار جوان هنگکنگی میگوید. به فضاهای شهری هنگکنگِ دههی هشتاد و شبهای آن سرک میکشد. آپارتمانهای تنگ، کافه و هتل ارزانقیمتی را نشان میدهد که زیر خِرخِرِ پنکهی سقفی آن، اولین نگاههای عاشقانه به هم گره میخورند و کتابی از نیچه ورق میخورد – پاتریک تَم میگوید نام فیلم که نام یک قایق در آن است، اشاره به تعبیر دلوز از تفکر نیچه دارد. لویی و کَتی، پسر و دختری از طبقهی مرفهاند که بهترتیب دل به توماتو و پونگ از طبقهی پایین میبندند. فیلم با رفتوبرگشت میان دو دنیای متفاوتِ آنها آغاز میشود. یکطرف، ویلای رو به دریا و سمفونی بتهوون و دیوید بوییست. طرف دیگر، دردسر و دعوا و مرافهی آدمهای عاصیست. اما این یک فیلم اجتماعی نیست. هدف آن، واقعنماییهای مشکوک و نمایش تضادهای طبقاتی هم نیست. پاتریک تَم با حفظ فاصلهای نه زیاد و نه کم از واقعیتِ نسل جوانِ دههی هشتاد هنگکنگ، «واقعیتِ» خود را میسازد. از اولین سکانس، چیزهایی لابهلای روزمرگیِ این جوانها میجوید. آیا مادرِ لویی (که وداع ضبط شده حین اجرای برنامهی رادیوییاش را میشنویم) قربانی «سیاست» انقلاب فرهنگی بوده است؟ پس سیاست صداییست که از گذشته سر میزند و با یلگیِ لویی روی تخت در میآمیزد. از همین اولین سکانس، ژاپن هم حضور دارد که پاورچینپاورچین وارد این دنیای هنگکنگی میشود. تابلوی روی دیوار، موسیقی و رقص کابوکی و مایع مخدری که از ژاپن میآید، راه را برای رخنهی عناصر دیگر باز میکنند. تأثیر فرهنگ ژاپنی بر جوانهای هنگکنگیِ همعصرِ فیلم، یک واقعیت تاریخیست که در نومَد سرشتی سینمایی پیدا میکند. در فصل آخر، آنجا که جامعه و تعریفهایش جا را به جزیرهای بهشتی برای این چهار شیدا میدهد، گذشته و سیاست و ژاپن در هم میآمیزند و در قامت یک فرشتهی مرگ بر سر این رؤیای جوانی نازل میشوند.
این یادداشت پیش از این در دهمین شمارهی فصلنامهی فیلمخانه چاپ شده است.