درد…درد….درد…
ژان فیلیپ تِسه، کایه دو سینما، نوامبر 2012
ترجمه: محمدرضا شیخی
«اگر کسی با تماشای فیلم عشق قطره اشکی نریزد، عقل حکم میکند که با او مثل یک ابله برخورد کرد.» فردای روزی که عشق در جشنوارۀ کن به نمایش در آمد نیز عقل حکم میکرد که وقتی اولین جملۀ نقد این فیلم را به قلم ژرار لوفور در لیبراسیون دیدیم، روزنامه از دستمان بیفتد. وقتی لوفور مطلب خودش را با چنین بلاهتی شروع میکند، وارد باشگاه تعطیلشدۀ «یا گریه کن یا برو به درک» میشود؛ قبلاً هم دو سینماگر مشهورِ عضو این باشگاه، به همین ترتیب هشدار داده بودند که نکند کسی نسبت به اشک ریختن در برابر فیلمشان خویشتنداری از خودش نشان دهد: یکی از این کارگردانها یعنی لوک بسون دربارۀ بانو گفته بود: «هر کس گریه نکند باید برود پیش مشاور»؛ دیگری یعنی رُز بوش همه آن کسانی را که در برابر بچههای پاریس موضع خصمانهای گرفته بودند، آدمهای «دلمردهای» خواند «که روحشان با هیتلر همنشین شده است.» آهای شماهایی که چشمهایتان هنوز خشک است، بلرزید به خودتان! ای دلمردهها، ابلهان، بیمارها، نازیها، آهای کسانی که گاهی همهی این برچسبها را یکجا با هم دارید، با شما هستم! منتقد لیبراسیون اما وقتی با این استدلالِ به لحاظ عقلی نفرتانگیز و تاسفآور، تا ته قضیه پیش میرود، با سوءتفاهمی مواجه میشود که حول و حوش فیلم میشائیل هانکه ایجاد شده. با این حساب، حالا که ما چشمهایمان خشک است، فقط یک سوال میتوانیم دربارۀ فیلم مطرح کنیم: عشق فیلمی عاشقانه است یا فیلمی از هانکه؟
* ادامه را اینجا بخوانید.
* در همین رابطه بخوانید: مذمتهایی «کایه»ای نثار یک «عشق» – 1
مسعود عزيز سلام،ممنون از محبتت
سلام محمدرضا. ممنون از تو بابت ترجمه.
سلام عالی بود . بهش لینک دادم تو سایت
http://www.alidasmeh.com/art.php
سلام علی جان! ممنون از لطفت.
بابا یه نظری بدید راجب مطلب!!!!!!
سلام مسعود عزیز. دلتنگت شده بودم. گفتم بیام یه سلامی و یه تبریکی بابت عید بگم و برم. خوش باشی تو این ایام و همه ایام
سلام بر تو محمدرضای عزیز، ممنون از تو، من هم برایت بهترین لحظهها را در این ایام آرزو میکنم.