«گذشته»ی فرهادی 4


 

the guardian©

در گذشتهی فرهادی، صدا به صدا نمی‌رسد؛ هربار یک جداره‌ی شیشه‌ای مانع می‌شود: در فرودگاه موقع آمدن احمد (علی مصفا)، داخل ماشین جلوی مدرسه وقتی پلیس برای جریمه کردن می‌آید، و یک‌بار هم دم درِ داروخانه. آن‌شب خانه‌ی شهریار (بابک کریمی)، صدای تلویزیون آن‌چنان بلند است که صدا به صدا رسیدن را در لحظه‌هایی دشوار می‌کند. چه دارد پخش می‌شود؟ گزارش فوتبال؟ در یک نما، تلویزیون را در پس‌زمینه می‌بینیم. حرکت آهسته‌ی یک صحنه‌ی خطا در چرخه‌ی تکرار است. برنامه‌ی نود؟ هرچه هست، مسأله مسأله‌ی قضاوت کردن است. یا آن‌طور که در برنامه‌ی نود رایج است: به قضاوت نشستنِ قضاوتی که در گذشته (هر چند نزدیک) اتفاق افتاده است. وسواس قضاوت و درآوردنِ حقیقتِ ماجرا همیشه با فرهادی همراه بوده است. گاه این وسواس شکل درستش – یا بلندیِ به‌اندازه‌ی صدایش – را پیدا می‌کند، مثلا در جدایی نادر از سیمین. گاهی هم مثل گذشته صدایش آن‌چنان بلند است که دیگر صدا به صدا نمی‌رسد…

 


پاسخ دادن به مسعود لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

4 ‎افکار در “«گذشته»ی فرهادی