دیوید گوردون گرین؛ بخش دوم: همه‌ی دختران واقعی 2


 

همه‌ی دختران واقعی، دیوید گوردون گرین (2003)

همه‌ی دختران واقعی (2003) دومین فیلم بلند دیوید گوردون گرین است. کم‌وبیش در ادامه‌ی راهِ جرج واشینگتن (2000). در همان اتمسفر: شهری کوچک و تک‌افتاده در جنوب آمریکا، ویرانه‌ها، خرابه‌ها، طبیعت بکر (کوه‌ها و رودها)، برخاستن خورشید و نشستن‌اش. این‌بار گروه جوان‌ها به‌جای دسته‌ی کودکان فیلمِ قبل. پُل یکی از این جوان‌هاست. دوست‌پسرِ سابقِ نیمی از دختران شهر است. حالا رابطه‌ای را با نوئل شروع کرده؛ خواهرِ دوست صمیمی‌اش، خواهرِ تیپ. آن‌چه بالقوه دست‌مایه‌ی یک ملودرامِ آشناست و سطحی، به جایی ورای آن پا می‌گذارد. و هنر گرین این است.

همه‌ی دختران واقعی یک ایده‌ی اصلی را در جزء‌جزءاش می‌کاود: رستگاری. دوگانه‌ها حول آن شکل می‌گیرند: از کار افتادن/به‌‎کار افتادن؛ به‌یاد آوردن/به‌فراموشی سپردن؛ عذاب کشیدن/خلاصی یافتن. پیانویی از کار افتاده که مادر پُل در اوقات فراغتش آن‌را تعمیر می‌کند (صحنه‌ی رستگاری‌بخش: پل برای برادر کوچکِ نوئل پیانو می‌زند). پل ماشین‌های خراب را دوباره به‌کار می‌اندازد (صحنه‌ی رهایی‌بخش: میدان مسابقه‌ی اتومبیل‌رانی). پل و تیپ، گذشته‌ی معذبِ مشترک‌شان با دختران را به‌یاد می‌آورند (کلید خلاصی: تیپ، پدر شدن‌اش را می‌پذیرد. پل به‌فراموشی سپردن را می‌آموزد). نوئل در نوجوانی پهلویش را دریده تا با دردش، از خطای‌اش احساس خلاصی کند (صحنه‌ی متقارن: پل شیشه را با مشت می‌شکند). جرات کردن و تن به آب سپردن (= رستگاری؟). این را پل، آخر فیلم از سگش می‌خواهد.


‎پیام بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

2 ‎افکار در “دیوید گوردون گرین؛ بخش دوم: همه‌ی دختران واقعی

  • احسان

    نوئل: دوستت دارم
    پُل: چی؟
    نوئل: دوستت دارم
    پُل: تو چی؟
    نوئل: دوستت دارم
    پُل: واسه چی اینو میگی؟ مشکلت چیه؟ من باهات چیکار کردم؟
    نوئل: همین… فقط دوستت دارم

    یکی از شاعرانه ترین صحنۀ های فیلم…
    ممنون آقای منصوری عزیز