کجا بودی وقتی که من زمین را بنیان گذاشتم… (کتاب ایوب)، نوشته ابتدایی فیلم
دو ساعت و نیم سینمای شاعرانه، شاید این بهترین توضیحی است که می توان درباره این فیلم داد:
درخت زندگی، منبع تصویر
هر چند برخورد زندگینامه ای با یک اثر را نمی پسندم، اما در مورد “ترنس مالیک” اوضاع متفاوت است: فارغ التحصیل رشته فلسفه از دانشگاه هاروارد، تدریس قلسفه در ام.آی.تی و پژوهش دریاره فیلسوفان تاثیر گذاری مثل کیر کگارد، ویتگنشتاین و هایدگر. همه اینها یک طرف و گزیده کار بودنش ( پنج فیلم در چهار دهه فعالیت) و البته دوری جستنش از رسانه ها و انظار عمومی، شخصیت منحصر بفردی را برای این فیلمساز آمریکایی، پدید آورده است.
درخت زندگی، برنده نخل طلای شصت و چهارمین جشنواره سینمایی کن، این روزها در حال اکران است. از آن فیلمهایی که مخاطب سینمای هالیوود به سختی قادر به برقراری ارتباط با آن است: نه “درام” مشخصی به معنای کلاسیک آن دارد و نه اصلا به راحتی می توان توضیح داد درباره چیست. وقتی استنلی کوبریک در سال 1968 پروژه جاه طلبانه و جسورانه اش به نام اودیسه فضایی 2001 را به نمایش گذاشت، کسی فکر نمی کرد روزی سینماگر دیگری یک قدم از او جلوتر (یا در واقع عقب تر) بگذارد. یعنی به جای نمایش انسانهای نخستین، نظریه فرگشت (evolution) داروین را از مبدا آن یعنی از مهبانگ (Big Bang) پی بگیرد و از پیدایش سیارات تا تک سلولیها، آبزیان آغازین و دایناسورها را در فیلمش بگنجاند. مبدا حیات موضوع پروژه ای بود به نام کیو (Q) که ترنس مالیک به سفارش پارامونت روی آن کار کرد، بعد از نمایش دومین فیلم بلندش به نام روزهای بهشت (1978).
فیلم سرشار است از تصاویر شاعرانه از پیدایش هستی، منبع تصویر
نمایی از عصر دایناسورها در این فیلم، منبع تصویر
اما مساله این است که این فیلم اصلا در مورد این چیزها نیست، در مورد زندگی خانوادگی آقای اوبراین هم نیست که الگوی یک خانواده آمریکایی طبقه متوسط است در دهه پنجاه میلادی.
خانواده آقای اوبراین، منبع تصویر،
این سه پسر بعد از یکسال مصاحبه با 10000 نابازیگر انتخاب شدند (لوس آنجلس تایمز)
جک اوبراین (شان پن استاد اینجور نقش هاست)، آرشیتکت سرگشته ای است هم عصر ما که خاطره مرگ برادر کوچکترش در جوانی، بهانه ای است برایش تا مدام به خاطراتش برگردد و پرسش های بنیادینش را طرح کند.
پاسخ بده.
گم گشتگی های جک اوبراین (شان پن)، منبع تصویر
پدر، مادر، شما همیشه درون من مشغول کشمکش هستید…
پدر (یکی از درخشان ترین بازیهای برد پیت)، پدرسالاری است عاشق خانواده که می خواهد از سه پسرش، مرد بسازد. پدری منضبط، مذهبی و گاه خشن.
آقای اوبراین (برد پیت) به پسرانش مبارزه می آموزد، منبع تصویر
آقای اوبراین هیچگاه نتوانسته مطابق رویایش، موسیقی را به طور حرفه ای دنبال کند اما عاشق موسیقی است درست مثل ترنس مالیک، که جشنواره موسیقی به راه انداخته است: باخ، مالر، هولست، برلیوز، اسمتانا (رجوع شود به پست قبل) و … که البته نباید نقش الکساندر دسپلت آهنگساز این فیلم را فراموش کرد.
مادر (جسیکا چستین) اما تقریبا بی کلام و الهه عشق است.
کِـی بود که قلبم را نخستين بار لمس کردي؟
صحنه نشستن پروانه روی دست مادر (جسیکا چستین)
که به طور اتفاقی و خارج از فیلمنامه اتفاق افتاد، منبع تصویر
درخت زندگی، ضیافتی است تصویری که هر قاب آن، تابلویی است تمام، با کار درخشان امانوئل لوبزکی فیلمبردار مکزیکی این فیلم. دیالوگها بیشتر به تک گوییهایی درونی می مانند، مکاشفه ای که در نهایت به ساحلی رویایی ختم می شود که در آن جک، خانواده اش را باز می یابد و در آغوش می کشد. اگر چند نوشته مارتین هایدگر را فقط ورق هم که زده باشید، حس می کنید که انگار درخت زندگی فیلمی است درباره “هستی” و آشکار شدنش بر انسان یا به قول او دازاین (Dasein).
“ترنس ماليک، فيلمی داستانی نساخته است، بلکه شعر بلندی از تصوير سروده دربارهء سوگمندی و مرگ؛ يا دربارهء غربت و جداافتادگي. فيلمی که دوربين آن شناور است ميان لحظاتی گذرا از هستي؛ حاوی احساساتی به بيان در نيامدني. لحظات آرامش، هراس، مهر، اسارت، تنهايي، رشک، عطوفت، کين، خشونت، زشتي، مهر، سرگشتگي، و رهايي.” نقل قول از عبدی کلانتری، اینجا
سلام
آنچنان شاعرانه در مورد این شاعرانه حرف زده ای که چاره ای برایم باقی نمی ماند جز دیدنش
امیدوارم تو هم دوستش داشته باشی سعید جان، هر چند این از آن فیلمهایی است که بدون نمایش روی پرده، حداقل نصفش بر باد می رود!
سلام دوست عزيز…
طبيعتا اين فيلم را مانند هر فيلم ديگري از ماليك بايد روي پرده ديد و براي مايي كه (بر خلاف شما) در تبعيديم اين آرزويي محال است… اما با خواندن مطلبتان نمه اشكي روي گونهام چكيد… با ديدن فيلم چه شود؟؟؟؟
پس انگار من خیلی احساسی نوشتم 🙂
ممنون از لطفت و خوشحالم که با اشتیاق در مورد این فیلم نوشته ای
نکته ای که به ذهنم می آید این است که بحث هایدگر یکی از کلیدهای راهیابی به جهان این فیلم هست (یا می تواند باشد یا نباشد). در واقع فیلم در لایه های متفاوتی حرکت می کند. به این خاطر فکر می کنم فیلم در مورد “آن چیزهای دیگر” هم هست، در مورد زندگی خانوادگی آقای اوبراین در دهه ی پنجاه آمریکا هم هست – به واقع مساله ی “آمریکا” یکی از دلمشعولی های ترنس مالیک بوده. او فیلمسازی عمیقا آمریکایی است، اما طبعا نه آن آمریکایی که با هالیوود شناخته ایم … آمریکای مثلا والت ویتمن .. و باز برای آنکه ایده های زندگی نامه ای را گسترش دهیم، چیزهایی که از زندگی گدشته ی مالیک (برادری که خودکشی کرد) در خانواده ی فیلم هست
اما اینکه چطور می توان همه ی اینها را در دل تحلیلی یکپارچه (یا حتی نه تحلیل که یک نگاه منسجم شخصی) به فیلم گرد هم آورد کاری می خواهد کارستان! … باید کمی هم زمان بگذرد
پایدار
ممنون از نظرت. بله باید کمی زمان بگذرد. راستی اشاره به تارکوفسکی در نگاه به این فیلم خیلی برایم جالب بود.
باسلام و خدا قوت به شما مدیریت محترم سایت و همکاران عزیزتان
از بابت اینکه مقالات آموزشی خیلی خوب و با کیفیت تولید می کنید از شما سپاسگزاریم.
برایتان موفقیت روز افزون از پروردگار یکتا آرزومندم!
سلام.وبسایت خیلی خوبی دارید.ممنون