پاریس، منهتن، قاهره 6


نیمه شب در پاریس، وودی آلن2011

منبع تصویر

 

شهر زیبایی و هنر، شهر تاریخ و فرهنگ، شهر عاشق شدن. شهر زبان فرانسه. شهری که می گویند اروپا حومه آن است. حالا هر چقدر هم که ساکنان شهر پاریس به شما بگویند بابا این حرفها برای شما توریست هاست که می آیید حال می کنید، چند تا عکس از اینجا در فیس بوکتان می گذارید و می روید پی کارتان، شما چه تاکنون واقعا این شهر را دیده باشید چه مثل نگارنده فقط خوابش را، به خرجتان نمی رود و همچنان مصمم می مانید که حتا اگر یک روز از عمرتان باقی مانده بود، آن روز را با گردش در پاریس جاودانه کنید.

 

گیل (اوون ویلسون) در کنار رود سن، منبع تصویر

 

خوب شما در این عشق بی حد و حصر تنها نیستید، وودی آلن این بار از زبان گیل قهرمان فیلم نیمه شب در پاریس، ستایشش را نسبت به این شهر ابراز می کند. راستی اولین دقایق فیلم منهتن (1979) این کارگردان را یادتان هست؟ آن تصاویر سیاه و سفید رویایی از نیویورک، زادگاه محبوب وودی آلن با موسیقی رسپودی آبی (Rhapsody in Blue) کار جورج گرشوین (George Gershwin) و البته صدای خارج از صحنه قهرمان فیلم، ایزاک (وودی آلن) که دارد فصل اول کتابش را مدام بازنویسی می کند: فصل اول، او شیفته نیویورک بود. او آن را بی اندازه می پرستید …

 

سکانس افتتاحیه فیلم منهتن

 

حالا اینجا می توانید بگویید: فصل دوم، او عاشق پاریس بود… (این نوشته را ببینید) و برای چند دقیقه از نماهای زیبای این شهر لذت ببرید. همینجا باید از تصاویر خوب داریوش خنجی، فیلمبردار ایرانی-فرانسوی این فیلم یاد کرد که حالا در کارنامه اش نام وودی آلن را هم به نامهای بزرگ دیگری مثل دیوید فینچر و برناردو برتولوچی اضافه کرده است.

داریوش خنجی، منبع تصویر

 

هشدار! از اینجا به بعد بخشی از داستان فیلم لو می رود. گیل پندر (Gil Pender) با بازی اوون ویلسون (Owen Wilson)، فیلمنامه نویسی است که آرزو دارد روزی رمان نویس بزرگی شود. او که در واقع دارد به جای وودی آلن بازی می کند، با نامزدش و پدر و مادر نامزدش از آمریکا برای مسافرت به پاریس آمده اند. دوران طلایی (l’Âge d’Or) به نظر او، پاریس دهه 20 است با موسیقی جز و همه نوابغ دنیای هنر که آنجا دور هم جمع بودند. ولی نامزدش اینز (Inez) که تنها علاقه مشترکش با او در نان پیتا خلاصه می شود، او را درک نمی کند. موضوع وقتی بغرنج تر می شود که آنها تصادفی پل (Paul) را می بینند. از آن آدمهایی که از بس همه چیز می دانند لج آدم را در می آورند. او که برای سخنرانی در دانشگاه سوربن آمده، از نقاشی و مجسمه سازی گرفته تا تاریخ و شراب و رقص، وسیله ای می سازد برای اظهار فضل و درنتیجه تضعیف بیشتر جایگاه گیل در نظر اینز. درست مثل افسانه های شاه پریان، یک شب وقتی صدای ساعت کلیسا نیمه شب را اعلام می کند، گیل سوار یک پژوی قدیمی می شود که مسافران شاد و شنگولش او را دعوت به گردش می کنند و به همین سادگی صاف می رود به آنچه همیشه برایش رویا بود: پاریس دهه 20! آنجا همه هستند: فیتزجرالد (ها)، همینگوی، استاین، پیکاسو، دالی، بونوئل و … گیل در این گردش های جادویی شبانه فرصت می کند از کسانی مثل همینگوی و استاین برای پیشبرد رمانش کمک بگیرد. بدیهی است که نامزدش حرف های او را درباره این سفر در زمان، می گذارد به حساب خل وضع بودنش. یکی از صحنه های تماشایی فیلم جایی است که گیل دارد به بونوئل ایده یک فیلم را می دهد: مهمانانی که بعد از صرف شام در خانه میزبان، به طرز اسرار آمیزی قادر به ترک آنجا نیستند. که اشاره دارد به فیلم ملک الموت (The Exterminating Angel) ساخته 1962 این کارگردان سوررئالیست. اما جالب تر عکس العمل بونوئل است که با تعجب می پرسد آخر برای چه مهمانان نمی توانند آنجا را ترک کنند؟

 

کارلا برونی همسر رییس جمهور فرانسه، در نقش راهنمای موزه

منبع تصویر

 

فانتزی، یکی از دستمایه های اصلی فیلم های وودی آلن است که جهانی به موازات جهان واقعی را پدید می آورد. این فانتزی گاه در فیلمی مثل رز ارغوانی قاهره (1985) به اوج خود می رسد. در آن فیلم، زن سرخورده عاشق سینما، این شانس را دارد که برای فرار از مصائب دور و برش، مورد عشق شخصیت سینمایی محبوبش واقع شود که از پرده سینما عبور کرده و وارد شهر شده است.

 

رز ارغوانی قاهره، وودی آلن 1985

منبع تصویر

 

در نیمه شب در پاریس هم این جهان موازی، بدون هیچ توضیحی به روی شخصیت اصلی گشوده می شود. لازم نیست آفرینش این جهان را مثل فیلم سزآغاز با دلایل علمی توجیه کنید یا ناهمزمان  (anachronistic)  بودنش را مثل فیلم بازگشت به آینده با ماشین زمان میسر کنید. در دنیای وودی آلنی این جادوی پست مدرن (postmodern magic) است که حکومت می کند. فانتزی بر خلاف انتظار، تنها یک خیالبافی ساده نیست بلکه منظری است که از آن جهان را می بینیم و قادر می شویم به واقعیت نگاه کنیم. این هسته خیالپردازانه (fantasmatic) ماست که ما را فرد یا سوژه می سازد. به قول دوستان علاقمند به روانکاوی، فانتزی ها شیوه ای هستند که ما بدان طریق عیش یا ژوئیسانس (Jouissance) خود را سازمان داده، رام می کنیم.

 

گیل با دستنویس رمانش، منتظر آمدن ماشین از دهه 20 است

منبع تصویر

 

شخصا اعتقاد ندارم که این یک شاهکار است، اما به نظر خیلی ها نیمه شب در پاریس یکی از کارهای شاخص وودی آلن در دهه اخیر است. امیدوارم از دیدنش لذت ببرید.

 

تریلر نیمه شب در پاریس

 

 

پانوشت: عنوان مطلب ترکیبی است از سه فیلم وودی آلن که به نظر من با هم در ارتباط هستند: منهتن، رز ارغوانی قاهره و نیمه شب در پاریس


 


‎پیام بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

6 ‎افکار در “پاریس، منهتن، قاهره

  • مهدي فهيمي

    سلام مسعود جان
    فيلم را كه متاسفانه نديده‌ام اما مي‌توانم حدس بزنم موجود كوچك دوست‌داشتني اين‌بار چه آشي پخته و منتظرم تا زودتر نسخه‌اي از فيلم به دستم برسد… ممنون بابت مطلب

  • وحید مرتضوی

    سلام مسعود

    ارتباطم با وودی آلن در این دهه ی آخر کم و بیش گسسته شد. «امتیاز نهایی» شاید استثنایی بود بر این قاعده. اما به گونه ای نامنتظره تماشای «نیمه شب در پاریس» برایم دلچسب بود. نه به این خاطر که آن را فیلم قدرتمندی یافتم, که فانتزی بازی اش با پاریس خوب درآمده و ایده ی نوستالژی را در دل فانتزی خوب جزء به جزء ساخته و ویلسون خوبی دارد و …

    ممنون ازت

  • مسعود ‎ارسال نویسنده

    سلام وحید جان
    من هم از فانتزی اش خوشم آمد و البته این عشق به پاریس هم که دیگر ما را کشت 🙂

  • منا

    سلام مسعود جان
    بعد از دوسال از نوشتن این مطلب می خوانمش. راستش این فیلم برای من یک فیلم ویژه است چرا که احساس می کنم انگار خودم جای گیل هستم. گذشته همیشه برای من جذاب بوده و هست و همیشه فکر می کنم آدم ها دارند افول می کنند و هرچه قدیمی تر اصیل تر. اما در آن واحد دیدن این فیلم به من می فهماند که هیچ وقت آدم ها از زندگی شان راضی نیستند مثل وقتی که Marion Cotillard در گذشته طلایی گیل باز هم راضی نیست و دوست دارد به گذشته گذشته برگردد . بعد از دیدن فیلم از زمانی که مقرر شده در آن باشم خوشحال بودم و هستم 🙂