علیرضا رسولینژاد سومین شمارهی فصلنامهی فیلمخانه را منتشر کرد. در این شماره برای «پنجرهی عقبیِ» رو به هرولد پینتر / جوزف لوزی، یک گفتگو از پوزیتیف (ژوییه-اوت 1985)، با موضوع فیلم پیشخدمت، را انتخاب و ترجمه کردهام که آخرین پاراگرافش پیشِ روست:
بهطور مشخص چه چیزِ سینما برایتان جذابتر از تئاتر است؟
پینتر : خب، کفایت میکند اگر فقط بگویم – ببخشید که در کلیشههای نخنما میافتم – سینما سینماست؟ منظورم این است که من شیفتهی سینما هستم چون به نظرم سینما سینماست و شیفتهی تئاترم چون تئاتر تئاتر است. به نظر من اینها دو رسانهی متفاوتاند، به دلایل روشن. متوجه هستم که میشود تا بینهایت دراینباره حرف زد و هیچ راه قیاسی هم وجود ندارد، اما برای نویسنده، این دو دیسیپلین شباهتهایی هم به یکدیگر دارد. حتا اگر گیرم که کلمات کمتری از تئاتر برای سینما لازم باشد، با اینکه من اعتقادی به درستی صددرصدیِ آن ندارم اما بهفرض که بیست کلمه برای یک صحنهی تئاتر لازم باشد، با شش کلمه میشود برای صحنهی سینما نوشت اما مساله این است که اگر هشت کلمه نوشتید یعنی دو کلمه بیشتر، زیادهکاری کردهاید و از دیسیپلینتان خارج شدهاید. بهعبارت دقیقتر، شما با یک دیسیپلین طرف هستید، با یک اقتصاد، حالا شیوهی بیانیای که برایش مینویسید هرچه میخواهد باشد. همهی همّوغم من در نویسندگی حفظ این اقتصاد است و چندان نظر مساعدی به تفاوتگذاری بین تئاتر و سینما ندارم. واضح است که ایندو دوچیز متفاوتاند و مسائل هر مولف به وضوح توسط هریک از این دو شیوه تعریف میشود. اگر آزادیِ حرکتیِ بیشتری در سینما داشته باشم، که دارم، از آن استفاده میکنم و در قالب هر فرمی که بهدلم بنشیند از آن بهره میبرم. همین کار را در یک کانتکست متفاوت هم میکنم اگر تئاترِ متفاوتی درکار باشد. نویسندگی کاریست مملو از ترفند.
از چپ به راست: جیمز فاکس، جوزف لوزی و هرولد پینتر سرصحنهی پیشخدمت. منبع عکس: گاردین
سلام آقا مسعود، وبلاگت یه جورایی شده کعبه آمال. باید هر دو سه روز یک بار بیام و طوافی کنم (ببخش تعبیر غیرمذهبی مناسب پیدا نکردم!) پایدار باشی. البته هنوز موفق نشدم فیلمخانه رو تهیه کنم.
زنذه باشی محمدرضای عزیز! آقا منوّر میکنی اینجا رو. ارادتمندم. این شمارهی فیلمخانه رو از دست نده!
منتظر بازنشر کاملش خواهیم بود
نَخسته 🙂
ممنون ادریس جان. بزودی.