سال جاری میلادی به نیمه رسید. شش ماه گذشت. شش + یک فیلم را میخواهم نام ببرم که امسال (در موقعیت جغرافیایی من) اکران عمومی شدند و بیشتر از آنهای دیگری که فرصت دیدنشان را تا اینجا داشتهام، مرا در دنیایشان شریک کردهاند. بیشتر لمسشان کردهام. بیشتر با من زیستهاند. ترتیبشان، کموبیش همان ترتیب اهمیتشان برای من است. ترتیبی که مثل هرچیز دیگری، در خلال سال درحال عوض شدن خواهد بود. فیلمهایی اضافه خواهد شد. فیلمهای دیگری که امکان دیدنشان روی پرده میسر نبوده است. فیلمهایی کم خواهد شد. تا 10 پیشنهاد من برای امسال آرامآرام شکل بگیرد.
یکی از شگفتانگیزترین و غریبترینهای امسال. آن «غرابت»ی که در فیلم تولد (2004) برخاسته بود و فروکش کرده بود، در فیلم تازه چنان اوجی میگیرد که قادر است به نظارهی سینما (و انسان) بنشیند؛ همانطور که اسکارلت جوهانسن در قامتِ ونوسِ برهنه دربرابر آینه، محو تماشای خود میشود. آن صحنههای شگفتانگیزِ بهدام افتادنِ مردان در مایع سیاه، در ذهن سینمای امسال نقش خواهد بست، و در ذهن ما. و البته این بخشیست کوچک از کار بزرگ گلیزر در زیر پوست.
از ونوس نام بردیم. اینجا ونوس نه در قامتِ جوان و زیبای جوهانسن، بلکه در قوارهی زن لَوَندِ پابهسنگذاشتهای پا به سن میگذارد. یک سن. دو بازیگر. آن آینهی تمام قد در زیر پوست، بدل میشود به آینهی دستیِ کوچکی که تنها لبهای ونوس را حین مالیده شدنِ رُژ، به سمت ما منعکس میکند. همین حداقلِ متریال برای پولانسکی کافیست تا فیلم/تئاترِ سرشار از زندگیاش را خلق کند.
وداع با استاد انیمیشنسازی. هم بیوپیک (فیلم زندگینامهای) است، هم اتوبیوگرافیک و هم برشیست از مهمترین بخش تاریخِ معاصر ژاپن. نقدی بر آنرا برای فیلمخانهی تابستان ترجمه کردهام.
کلینت ایستوود برمیخیزد. داستان یک گروه موسیقی و فراز و فرودهای آن دستمایهایست برای این سینماگر 84 ساله تا همچون میازاکی، اما در دنیایی دیگر و با زبان و دغدغههایی دیگر به نظارهی خود و برشی از کشورش بنشیند. پروژهی عظیمی که رابرت آلتمن در نشویل(1975) به سرانجام رساند – بدون آنکه قصد مقایسهای درکار باشد – در دستان کلینت ایستوود مقیاسی کوچکتر و شخصیتر به خود میگیرد؛ و البته با سَیلانِ سرخوشی و پاسداشت زندگی و جوانی. آیا این درست است که برخی سینماگران هرچه پیرتر میشوند، زندگیِ بیشتری در کارهایشان جریان پیدا میکند؟
دُنی کُته دور-و-برش را در همین زمان حال به نظاره مینشیند. اگر جاناتان گلیزر در زیر پوست در بعضی صحنهها دکور را به صفر (!) کاهش میدهد، دُنی کته در این فیلم هم مثل حکایت حیوانات(2012) عوامل ساخت فیلم را به چیزی نزدیک به صفر فرو میکاهد تا سینما خود از دلِ زندگیِ «روزمره» به سخن درآید. پیشتر این یادداشت را برایش نوشتهام (+).
راستش این فیلم رو روی پرده ندیدم بهنام عزیز. چیزی که از طریق اینترنت دیدم رو چندان دوست نداشتم. البته می دونم که از این فیلم در «سینمااسکوپ» استقبال شد. اگر این مصاحبه رو قبلا ندیدی، نگاهی بهش بنداز: لینک
درود و سپـاسِ فـراوان جنـابِ منصـوریِ عزیــز.
بـاد بـرمیخیـزدِ میـازاکـی زیبـا بـود مثـلِ بـاد.
همینطوره احسان، خیلی زیبا بود.
سلام مسعود جان. آقا چند روزي نيومديم سري به وبلاگ بزنيم چه کولاکي به راه انداختهاي! سر فرصت بايد خواند. دست مريزاد
ارادت محمدرضا!
ممنون جناب منصوری عزیز
نظرتون در مورد فیلم جدید آلبرت سِرا (story of my death) چیه ؟؟؟
راستش این فیلم رو روی پرده ندیدم بهنام عزیز. چیزی که از طریق اینترنت دیدم رو چندان دوست نداشتم. البته می دونم که از این فیلم در «سینمااسکوپ» استقبال شد. اگر این مصاحبه رو قبلا ندیدی، نگاهی بهش بنداز: لینک
ممنونم . لطف کردید
خواهش بهنام عزیز.