ا روزانه ا


فرشی برای هرمز 2

فرش خاکی هرمز، عکس از ابراهیم جلالی (منبع تصویر)

 

امسال هم برای سومین سال متوالی، هنرمندان هرمزگانی فرشی از خاک های رنگی هرمز را بر ساحل این جزیره ی زیبا پهن کردند…

 

جزییات فرش خاکی هرمز، عکس از محمدرضا مسندانی

 

اطلاعات بیشتر در سایت آفتاب (*)

 

 


روایت در روایت 7

برای توضیح اصطلاح فرانسوی Mise en abyme (میز-آن-ابیم) که در انگلیسی هم عینا وارد شده است، شاید هیچ چیز به اندازه رجوع به دنیای نقاشی راهگشا نباشد. یان وان آیک (Jan Van Eyck) نقاش قرن پانزدهم، هنرمندی بود که در دوران خودش دیدگاه تازه ای را درباره ی هنر مطرح می کرد: رهیافت واقع گرایانه. او توانست به آن دقت و ظریف نگاری معجزه آسایی برسد که هم روزگارانش را به شگفتی وادارد. از جمله مشهورترین پرتره های او نامزدی خانواده ی آرنولفینی (Les Époux Arnolfini) است. یک بازرگان ایتالیایی که به همراه نوعروسش به هلند سفر کرده، از نقاش می خواهد تابلویی از آنها بکشد.

 

نامزدی خانواده آرنولفینی، یان وان آیک، (منبع تصویر)

 

ثبت شگفت انگیز واقعیت در بازنمایی جزییات،حتا در این تصویر بسیار کوچک هم قابل لمس است. اما آنچه مورد اشاره این نوشته است، اتفاقی است که در آینه پشت سر عروس و داماد افتاده، و تصویر نقاش و شاهد مراسم نامزدی در آن انعکاس پیدا کرده است: دو روایت از یک اتفاق یا روایت در روایت.

 

دتایل آینه، (منبع تصویر)

 

حالا اگر کمی بیش از دویست سال به جلو بیاییم، به نوع دیگری از این روایت در روایت بر می خوریم، در تابلوی ندیمه ها (Las Menias) اثر دیه گو ولاسکز (Diego Vélasquez).

 

ندیمه ها، دیه گو ولاسکز، (منبع تصویر)

 

این بار به جای دیدن سوژه نقاشی، از زاویه دید (POV) آنها داریم اتفاقات پشت صحنه را می بینیم: ولاسکز که دارد روی نقاشی کار می کند و آدمهایی که به آتلیه آمده اند. با کمی دقت می توان پادشاه و ملکه را که موضوع اصلی تابلو هستند در آینه ی روی دیوار ببینیم.

 

دتایل آینه، (منبع تصویر)

 

در تابلوی اول، دو روایت، از دو زاویه ی نگاه متفاوت بر می خیزند و روایت کوچکتر، موضوعی را برملا می کند که روایت بزرگ قادر به بازنمایی آن نیست. اما تابلوی دوم، جسورانه اقدام به واژگون کردن میزانسن می کند و با بازنمایی حاشیه، متن را در آینه کوچک روی دیوار قاب می گیرد.

 

سوال اخلاقی: این نوشته فاقد هرگونه نتیجه گیری اخلاقی است اما به جای آن می خواهد سوالی اخلاقی طرح کند: روایت چیست و به چه کار می آید؟

 

پانوشت:

1- ایده Mise en abyme را مدیون نوشته زیر هستم:

Nicolas Azalbert, Démêler l’écheveau, Cahiers du Cinéma, juin 2011, Paris

2- اطلاعات داده شده در مورد نقاشهای نام برده شده بر گرفته از کتاب زیر است:

ارنست گامبرچ، تاریخ هنر، ترجمه علی رامین، نشر نی، چاپ دوم 1380، تهران

 

 

 

 


چرا ترجمه؟

… روح حاکم بر این مقالات روح ترجمه است، و اگر چه واژه ی روح غالبا برای توصیف اموری چون “فلسفه ی هایدگر” یا “موسیقی واگنر” به کار می رود و استعمال آن در مورد حرفه ی “دنیوی” ترجمه ممکن است نامناسب به نظر برسد، لیکن این نظر صرفا مبین یکی دیگر از پیشداوری های غلط درباره ی ماهیت ترجمه است. ترجمه نه فقط انگیزه و منشا، بلکه قاعده و روش نگارش این مقالات را فراهم کرده است. به جرات می توان گفت هیچ ایده، فکر یا نظری در آنها یافت نمی شود که پیشتر در جایی دیگر، به صورتی بهتر، بیان نشده باشد. این حکم نه حاکی از شکست نفسی است و نه بیانگر عدم اعتماد به نفس یا “غربزدگی”. نگارنده این سطور طی سالیان گذشته بارها بر این نکته تاکید گذارده است که در دوره معاصر – که تقریبا با انقلاب مشروطه شروع می شود و احتمالا در آینده ای نه چندان نزدیک پایان خواهد یافت – ترجمه به وسیعترین معنای کلمه یگانه شکل حقیقی تفکر برای ماست…

مراد فرهادپور، عقل افسرده (تاملاتی در باب تفکر مدرن)، طرح نو، چاپ سوم 1389


مکبث زار در آوینیون 4

 

فستیوال تئاتر و هنرهای‎ ‎مختلف شهر “آوینیون” در جنوب فرانسه که از زمان بر پا شدنش در سال 1947‏‎ ‎توسط “ژان ویلار” به این سو تبدیل به یکی از مهمترین رویداد های فرهنگی‎ ‎فرانسه شده است، امسال نیز ‏برای شصت و پنجمین برگزاری خود، از تاریخ 6 ‏‎ ‎تا‎ 26 ‎ژوئیه، در دو بخش “این” (درون) و “آف” (بیرون) ‏بیش از هزار نمایش را‎ ‎ارائه خواهد کرد‎.‎

در بخش‎ ‎حاشیه ای یا “آف” که گروه های تئاتر حرفه ای و آماتور، جدا از مدیریت رسمی‎ ‎فستیوال، آن را ‏برگزار می کنند، امسال بیش از1120 نمایش پانتومیم ، رقص،‏‎ ‎چیده مان و رویدادهای مربوط به تئاتر ارائه ‏خواهد شد. ایران یکی از‏‎ ‎کشور های شرکت کننده در بخش “آف” امسال فستیوال آوینیون است و نمايش ” تنها‎ ‎سگ اولی ‏می‌داند چرا پارس می‌کند مکبث” به اقتباس از مکبث اثر شکسپیر، به‎ ‎طراحی و‎ ‎کارگردانی ابراهیم پشت‌کوهی از ‏روز 15 تا 30 ژوئیه در تئاتر “سن بنه زه” زیر عنوان “مکبث، زار” به اجرا در خواهد‎ ‎آمد. ‎
این‎ ‎نمایش کاری است از گروه تئاتر «تی توک» بندرعباس با اقتباس از نمایشنامه “مکبث” شکسپیر که ‏براساس آیین‌های بومی و مراسم زار منطقه جنوب ایران با‎ ‎نگاهی طنزآمیز اجرا می شود . در این نمایش ‏مکبث برای بابا زار شدن دست به‎ ‎جنایت می‌زند و از پادشاهی اسکاتلند به بابا زاری اهل هوا در جنوب ایران‎ ‎می‌پیوندد‎. این کار در‎ ‎سال 1388‏‎ ‎جایزه بهترین نمایش بخش تجربه‌های نو بیست و ‏هشتمین جشنواره بین‌المللی‎ ‎تئاتر فجر را دریافت کرد.

منبع: بخش فارسی رادیو فرانسه

 

عکسها از روح اله بلوچی

 

 

این نمایش شهریور 89 در کارگاه نمایش تئاتر شهر ‏‎تهران و هفته گذشته در بندرعباس ‎اجرای عمومی شد.

 

پانوشت:

در کنار تعریف و تمجیدها و حرف و حدیث های شفاهی در مورد این کار، نقدی خواندم از ایسا صادقی (اینجا) که “حداقل” به خاطر بی تعارف بودن و صریح بودنش که لازمه یک نقد است، قابل توجه است.

 

 


میهن من


هر چه فکر کردم دیدم این آهنگ به یادمانی در لابلای مطالب دیگر اصلا شنیده نمی شود. از آن کارهای درخشان که آدم مطمئن است انگار قبلا آنرا شنیده است. بتریش اسمتانا(Bedřich Smetana) آهنگساز قرن نوزدهم اهل چک را به خاطر کارهای میهنی اش، پدر مویسقی چک می نامند. و این میهن من (Má Vlast) که با تصویر بالا پیش درآمدی هستند برای پست بعدی درباره بحث انگیزترین فیلم این روزها:

میهن من

 

 


روزی که سایت شدم 12

حالا دیگر می توانم بروم توی یک سایت درست و حسابی مثل بی بی سی فارسی کامنت بگذارم: چه سایت خوبی دارید. راستی با تبادل لینک موافقید؟ خوب بله، آخر ما هم خیر سرمان “دات.کام” شدیم رفت!

نه این که چون مادرش بهترین معلم ادبیات من بوده، نه حتا به خاطر اینکه بیست و دو سال است که دوست من است، نه چون از آن آدم هایی است که هم برق شریف خوانده و هم عاشق ادبیات و تاریخ است، نه، همه این ها هم البته هست، ولی دروغ چرا؟ تا قبر آ آ آ آ، من می خواهم از سعید، صاحب وبلاگ کتیبه (فشار دهید) تشکر کنم چون باعث و بانی “دات.کام” شدن ما شد.

یک دوست نازنین دیگر هم دارم که برای خودش “ارباب لوگوها”ست. حالا که دارد اینجا را می خواند خودش می فهمد منظورم با اوست، او به من گفته اگر سایت دار شدم، یک لوگوی دبش برایم طراحی می کند. ما هم حالا منتظریم.

این سومین جایی است که در آن می نویسم. اولی www.mansouriarch.blogspot.com و دومی هم که www.msmansouri.wordpress.com بود و هر دوتا به خاطر فیلتر بودن میزبان هایشان، در ایران به روش “حلال” در دسترس نبودند. به احترام دوستانی که این دو لینک را هنوز دارند، آنجا ها را هم یک جوری به اینجا وصل می کنم تا ببینیم در آینده چه پیش می آید.


شورش بی دلیل 2

حالا همیشه هم این طور نیست که همه بزرگان از کودکی و نوجوانی روی پیشانی شان نوشته شده باشد که روزی دنیا را تکان می دهند. خیلی غصه نخورید و فکر نکنید که عمرتان تباه شده و دیگر فرصت  شورش علیه معیارها و ثبت شدن در تاریخ را از دست داده اید. “پل سزان” را می گذاریم کنار، چون هم از بچگی کلاس نقاشی می رفت و هم بابایش خیلی پولدار و مهربان بود. آنقدر که وقتی “پل” به تشویق “امیل زولا” دانشکده حقوق را علی رغم میل پدرجان به قصد پاریس و ادامه جدی نقاشی ترک کرد پول تو جیبی اش که قطع نشد هیچ، بعدها هم کلی پول به ارث برد.

ورق بازها، پل سزان

خوب پس بدون “سزان”، از مثلثی که ارنست گامبریچ به عنوان پایه گذاران جنبش مدرنیسم نام می برد می مانند: “ون سان ونگ گوگ” و “پل گوگن”. حدس می زنید این عزیزان که دوستان نزدیکی هم بودند، از چند سالگی نبوغشان را بروز دادند؟ خوشبختانه هیچ قابله ای گزارش نکرده که آنها وقتی از بدن مادر جدا می شدند تابلوی نقاشی همراهشان بوده است. راستی حالا که اسم این دو به میان آمد، این لینک را هم بخوانید ظاهرا ممکن است “ون گوگ” خودش، گوش خودش را نبریده بلکه “گوگن” در یک درگیری خشن این زحمت را کشیده است. گفتم این ها دوستان نزدیک بوده اند؟

خودنگاره، ونسان ون گوگ

متاسفانه “ون گوگ” بچه پولدار نبود اما برادرش “تئو” آنقدر مرام داشت که وقتی “ونسان” تازه در سن 27 سالگی دلش خواست نقاش بشود، هزینه هایش را قبول کرد. اگر سن شما از 27 سال بیشتر است دو راه برای مقابله با افسردگی دارید: اول این که هی به خودتان بگویید که این دوست نقاش ما مهمترین تابلوهایش را در چند سال و چند ماه پایانی عمر 37 ساله اش کشیده است. راه دوم هم “پل گوگن” است.

زنان تاهیتی، پل گوگن

این که آدم یک شغل خوب مثل معاملات بورس با درآمد مکفی داشته باشد تازه عیال وار هم باشد، بعد نزدیک های چهل سالگی همه چیز را به خاطر نقاشی ول کند، شما چه فکری درباره اش می کنید؟ من که اسم این کار را می گذارم “شورش بی دلیل”! بعضی ها هم حس می کنند او آدم پلیدی بوده مثلا خانمی که به یکی از تابلوهای او در گالری ملی واشنگتن دی سی مشت کوبید، کمتر از یک ماه پیش اینجا.

حالا اگر هنوز احساس افسردگی می کنید یا سنتان از این عدد و رقم ها بیشتر است، فعلا راه دیگری به ذهنم نمی رسد. اگر خودتان پیدا کردید لطفا به صورت “کامنت” به من هم بگویید.

پانوشت
شورش بی دلیل، نام فیلمی از “نیکولاس ری” با بازی “جیمز دین”، 1955