ا کایه دو سینما ا
کایهی 700 در فیلمخانهی 11 11
یازدهمین شمارهی فصلنامهی فیلمخانه منتشر شد. در بخش «زندگیِ شهریِ» این مجله، تعدادی از نوشتههای ویژهنامهی شمارهی هفتصدم کایه دو سینما، انتخاب و ترجمه شدند. این ویژهنامهی کایه، به یکی از آن مهمانیهای باشکوه گتسبیِ بزرگ میماند: خیلِ عظیمی از دعوتشدگان در دستههای مختلف، به گپ زدن و نوشیدن و رقصیدن در فضای بازِ یک عمارت بزرگ مشغولاند و خبری از صاحبخانه نیست. سراسر این ویژهنامهی کایه (بهجز یادداشت سردبیر) به نوشتههای جورواجورِ مهمانهای مختلف اختصاص داده شده است. این تنوع، در گزینش ما هم خود را نشان میدهد: از منتقدان و نویسندگان صاحبنامی مثل ژان دوشه و ریموند بلور و سرژ توبیانا بگیرید تا طیف متنوعی از کارگردانها مثل دیوید لینچ، مارتین اسکورسیزی، فیلیپ گراندریو، کلر دُنی، پدرو آلمودووار، دیوید گوردون گرین، مانوئل دی اولیویرا، جیا ژانگکه، جیمز گرِی، هونگ سانگ سو، دیوید کراننبرگ، تا دومینیک ساندای بازیگر، ژان کلود کرییرِ فیلمنامهنویس، تلما شونمیکرِ تدوینگر و ژیل ژاکوب که سالهای طولانی رئیس جشنوارهی کن بوده است.
پیشگفتاری که برای بخش «زندگیِ شهریِ» فیلمخانهی 11 نوشتم را اینجا میآورم:
کایه دو سینما تابستان گذشته، هفتصدمین شمارهاش را به شیوهی تازهای جشن گرفت. البته پیش از این هم، هر شمارهی مضرب صد، به یک جشنِ ویژه بدل شده بود. گاه از سینماگران محبوبِ مجله خواسته شده بود تا خود سکّان شمارهی ویژه را بهدست بگیرند: گدار (شمارهی 300)، وندرس (شمارهی 400) و اسکورسیزی (شمارهی 500). اینبار اما، ایدهای هم فراگیر و هم متمرکز به میان آمد؛ فراگیر از نظر طیف مشارکتکنندگان در ویژهنامه، و متمرکز بر جایگاهِ راستین سینما و نوشتن دربارهی آن در سنّت نقادیِ سینهفیلی. سینما در یک کلام چیست؟ استفان دُلُرم – سردبیر فعلیِ کایه – پاسخ فولر به گدار را شاهد میآورد: «در یک کلام: احساس». و این، سرچشمهی جوشانِ ایدههای نوشتاری دربارهی سینما هم هست. سرژ دَنه، از سردبیران پیشین و پدر معنویِ نسل تازهای از کایهایها، میگفت اول فیلمها را دوست داریم، بعد میکوشیم تا این دوست داشتن را توضیح دهیم. احساس در دورهی فعلی کایه جایگاهی ویژه دارد. بارها از سینمای طربناک (Lyrisme) دفاع شده و سینماگرانی که عامدانه جهان را رنجناک خواستهاند و برای قبولاندناش به هر حربهای متوسل شدهاند، مورد شماتت قرار گرفتهاند. این یعنی مهم است که فیلمها در پی برانگیختن چه حسیاند. «کافیست به احساسها اعتماد کنیم». اینرا دُلُرم میگوید، و ادامه میدهد: «تصویرها بیاطلاعِ ما خود را درون ما حک میکنند و زیباترین چالش، شناختن آن و سخن گفتن از آن است».
برای جشن گرفتنِ شمارهی هفتصد، صدها دعوتنامه به اهالی سینما ارسال شد؛ از کارگردانان، فیلمنامهنویسان و آهنگسازان گرفته، تا بازیگران و منتقدان و ادارهکنندگان. «ما این شمارهی ویژه را به موضوعی اختصاص میدهیم که بیشترین اهمیت را برایمان دارد، و از خصوصیترین رابطهیمان با سینما پرده بر میدارد: احساس. همهی ما تسخیرشده و دلمشغولِ تعدادی تصویر هستیم: یک، دو یا سه تصویر، تا آخر عمر. این تصویرها ما را تکان دادهاند، تنمان را لرزاندهاند و ترکمان نمیکنند. همانقدر که صاحب آنهاییم، به همان نسبت در تصاحبشان هم هستیم. به همینخاطر شما را دعوت میکنیم به نقل و توصیفِ یک احساس که شما را در نوردیده، توصیف در جسمانیترین ابعاد، و یک لحظه از سینما (یک ژست، یک موقعیت دراماتیک، یک راکورد و …) که آن حس را برانگیخته است. آنچه از این طریق به خوانندگان مجله منتقل میشود، نه لزوما نخستین خاطرهی سینماییتان، بلکه تجربهی سرّی، خصوصی و التفاتِ ناگهانی شما به چیزیست؛ یعنی آنچه که در تمام زندگیتان طنین انداخته، یک تصویر که هرگز از آن بازنگشتهاید. اگر از جملهی کافکا وام بگیریم، لحظهی فرود آمدنِ “ضربهی تبری که دریای منجمدِ درونتان را شکافت”».
بیش از صد پاسخ در شمارهی هفتصدِ کایه دو سینما چاپ شد. تعدادی از آنها را برای این بخش انتخاب و ترجمه کردیم. اما از این طریق چه به خوانندهی فیلمخانه منتقل میشود؟ اگرچه هیچیک از این یادداشتها بهقصد نقّادی نوشته نشدهاند، اما از جوهر سینهفیلیِ آن نیرو میگیرند. پس شاید بتوان طرح این بحث را بهنوعی در امتداد بحث نقّادیِ سینهفیلی/آکادمی (فیلمخانه 9) دانست. جالب آنکه در سرمقالهی همان شماره از کایه به این تقابل ارجاع داده میشود. آنجا گفته میشود که عدهی زیادی احساس را جدی نمیگیرند و آنرا منسوب به خلسهی آدمهایی میدانند که سرشان را به سینما گرم میکنند، و کار نقّادیِ جدی و آکادمیست که تصویرها را به نظم در آورد. یا آنطور که اغلب در فضای دور و بر خودمان میشنویم، نقدی «جدی» و «تحلیلی» دانسته میشود که فیلم را بشکافد، ساختار آنرا برایمان روشن کند، و تفهیم کند که چطور کار میکند یا اینکه در کدام منظومهیِ فکریِ از پیش داده شده، قابل جانماییست. مسألهی دیگر، حساس بودن و حساس ماندن نسبت به تصویر و جزئیات آن است؛ این چیزیست که در یادداشتها لبپَر میزند.
تنها انسانها بال دارند 8
مقالهی «تنها انسانها بال دارند» را اِروِه ژوبر-لورانسین دربارهی باد برمیخیزدِ میازاکی برای کایه دو سینما (ژانویهی 2014) نوشت. او استاد دانشگاه (Paris Ouest) است و کتابی بر کارهای میازاکی نوشته است. حوزهی فعالیت او بهجز انیمیشن، به سینمای پازولینی و آثار آندره بازَن هم کشیده میشود. او در کتاب Opening Bazin همکار دادلی اندرو بوده است.
«تنها انسانها بال دارند» را برای فصلنامهی فیلمخانه ترجمه کردم. فایلش را میتوانید در قالب پی.دی.اف از لینک زیر دریافت کنید. پارهای تغییرات ناهماهنگ پیش از نشر اتفاق افتاد که در این نسخه نیست.
میشل سیمان از نوشتههای گدار میگوید 3
صحبت از تولد ژان لوک گدار است. اینروزها بامزهترین مطلبی که دربارهاش خواندهام خاطرهایست که میشل سیمان (سردبیر پوزیتیف) دربارهی تجربه خواندن نوشتههای او نقل میکند. ترجمهاش را اینجا میآورم:
در پانزده-شانزده سالگی خوانندهی کایه دو سینما و پوزیتیف بودم. با این دو مجله بود که من سینهفیل بار آمدم. تروفو یکی از کسانی بود که شوق نوشتن دربارهی سینما را در من دمید. یک روز، در نوزده-بیستسالگی، برای خرید شمارههای قدیمیِ کایه دو سینما به دفتر مجله در شانزهلیزه رفتم. دَم در، به فرانسوا تروفو برخوردم. او هنوز فیلم نساخته بود اما منتقد سرشناسی بود. با خجالت طرفش رفتم و به او گفتم خیلی نوشتههایش را دوست دارم، همانقدر که نوشتههای ریوِت را دوست دارم. گفتم: «اما منتقدی در مجله هست که اصلا دوستش ندارم چون هیچ از چیزی که مینویسد سر در نمیآورم. اصلا او نقد نمیکند و همیشه از هر دری میگوید بهجز فیلم…». عجیب بود که اسمش یادم نمیآمد. گفتم: «همین که دربارهی پیروزیِ تلخِ نیکلاس ری مینویسد…». اینجا بود که تروفو جواب داد: «ژان لوک؟ ولی او مستعدترینِ ماست!»…
10 فیلم 2014 به انتخاب کایه دو سینما 4
1. Bruno Dumont‘s Li’l Quinquin.
2. Jean-Luc Godard‘s Goodbye to Language.
3. Jonathan Glazer’s Under the Skin.
4. David Cronenberg’s Maps to the Stars.
5. Hayao Miyazaki’s The Wind Rises.
6. Lars von Trier’s Nymphomaniac.
7. Xavier Dolan‘s Mommy.
8. Ira Sachs‘s Love Is Strange.
9. Alain Cavalier‘s Le Paradis.
10. Hong Sang-soo‘s Our Sunhi.
فیلمخانه در کایه دو سینما 2
دیدار و گفتگو با «فیلمخانه»ایها در سفر «کایه»ایها به ایران: معرفی سینهفیلیِ ایرانی در کایه دو سینما، شمارهی اکتبر 2014
منبع: فیلمخانه (+)
زَویه دُلان، همچنان بالاتر 2
… مادرِ استیو [شخصیت فیلم مامی] در جوابِ آنان که پسرش را باور ندارند میگوید: «شکّاکان مبهوت خواهند شد». امید که این حرف دربارهی خودِ سینماگر صدق کند، چون برای او همهچیز در اعتقاد خلاصه میشود، در اعتقادِ تمام، بدون ذرهای شکّاکی. زَویه دُلان برای یک نسل اهمیت پیدا کرده چراکه هم الگوی جوانیست هم اُسوهی اعتقاد. شکّاکان مبهوت خواهند شد، این سخن به کسان دیگری هم رو میکند: به همهی آن سینماگرانی که اعتقاد از کف دادهاند، که خود را تکرار میکنند، که غرقِ ناامیدیاند و بِدان خشنودند. و البته به آنان که: اعتقادشان به قدر کفایت نیست و بختشان را در دستکاریهای بزدلانهی فرمهای دستمالیشده میآزمایند. شکگرایان و کلبیمسلکان و بزدلان. ماههاست، و حتا سالهاست، میگوییم از این فیلمهای محافظهکار و بدنهاد به تنگ آمدهایم. سینما محتاج فیلمهایی است که زبانه بكشند، و تماشاگرانشان را به مشتی مسکینِ مجذوب فرو نكاهند…
از شکّاکان مبهوت خواهند شد / استفان دُلُرم / سرمقالهی کایه دو سینما، اکتبر 2014
پانوشت: برای تلفظ دقیق نام کوچک این سینماگر، باید آنرا با «گ» ساکن شروع کرد. از آنجا که در فارسی شروع کلمه با حرف ساکن نامالوف است بهنظرم «زَویه» به تلفظ اصلی بسیار نزدیکتر است تا «اِگزویه».
فوتبال قرن: کایه در برابر پوزیتیف 10
Nightswimming©
اگر دو مجلهی سینمایی کایه دو سینما و پوزیتیف دو باشگاه فوتبال بودند، با چه بازیکنانی دربرابر هم صفآرایی میکردند؟ یک سینهفیل خوشذوق فرانسوی طرح بالا را جهت اطلاع هواداران US CAHIERS DU CINEMA و POSITIF FC تدارک دیده. او در یک کار آماری-تاریخی، سینماگرانی را فهرست کرده که در هریک از این دو مجله بیشترین پرونده یا طرح جلد را به خود اختصاص دادهاند.
جدول ستارههای کایه – ژوئن 2014 3
برای بزرگنمایی روی تصویر کلیک کنید.
در نهمین فیلمخانه «باد برمیخیزد» 4
… چنین است که مؤلفی سرشناس و قدردیده در دنیا، اعلام میکند که واپسین فیلمش را تقدیم مخاطبان میکند. با این مؤلف ژاپنی، چنین کنش هنرمندانهای به یک «مرگ خودخواسته» میماند. اما این مرگ خودخواسته، که هاراکیری بهعنوان معروفترین نمونهاش تنها یکی از انواع آن است، یک خودکشی نیست که در آن شرکت کرده باشیم. تفاوت در خواست است. شاید اعتراض کنید که همهی خودکشیها از روی خواست است. بله، اما تفاوت در تصدیق پرقدرت است، اطمینان به اینکه این ژست◦ خاتمهای زیبا میسازد بر زندگیای که رو به این انتها دارد، و بیشاز همه: زیباییِ ژست. انحنای استخوان ماهیِ اِسْقُمْری روی زمینهای از ابرهای سپید. اگر چنین پایانی زیباست، مرگی زیبا هم هست…
بخشی از تنها انسانها بال دارند، مروری بر باد برمیخیزد آخرین ساختهی هایائو میازاکی، نوشتهی: اِروِه ژوبر-لورانسین، کایه دو سینما، ترجمهی : مسعود منصوری