دیوید گوردون گرین؛ بخش سوم: پرنس آوالانچ / فیلمخانهی 9 6
پرنس آوالانچ، دیوید گوردون گرین (2013)
پرنس آوالانچ، دیوید گوردون گرین (2013)
فیلم پاساژها / نیکُلا ازالبر / کایه دو سینما / ترجمهی : امینه شریفی
سرآغاز : استراتژیِ فرفره / سیریل بِگَن / کایه دو سینما / ترجمه: مسعود منصوری
سینمای بیرون/امانوئل بوردو/کایه دو سینما/ ترجمهی مسعود منصوری
JJ Abrams. Photograph: Stewart Cook / Rex Features
از پروندهی مفصلی که کایه دو سینما در شمارهی ژوئن 2013 به جی. جی. آبرامز اختصاص داد، نوشتهی سیریل بِگَن را انتخاب و ترجمه کردهام. در «فیلمخانه»ی ششم (پاییز 92) پیدایش میکنید.
…سال 1982، موقع اکران مهاجمان صندوق گمشده از اسپیلبرگ، سرژ دَنه در متنی یادآور شد که تهیهکنندهی فیلم، جُرج لوکاس، تا چه حد نسبت به سینما دارای «درکیست همزمان عملی (فوتوفن بلد است) و ناشی از تفکر (سینهفیل است)». بعد از گذشت سی سال، این گفته قابل تعمیم به هالیوود است. اما در جماعتِ فوتوفنبلدِ اهل فکر، آبرامز بر جایی بهغایت منحصربهفرد تکیه زده است. جایگاهی که آنرا از خلال رابطهی ممتازش با اسپیلبرگ و حالا با لوکاس تعریف کرده است؛ اولی تهیهکنندهی سوپر 8 بود و دومی تولیدکنندهی فیلم آیندهی جنگ ستارگان است. آبرامز برخلاف گفتهای که موقع اکران سوپر 8 سکهی روز بود، فقط یک وارثِ ساده که فرمهای بینهایت کودکانهی اسپیلبرگ یا فرمهای شگفتآور و اسطورهای-باستانیِ لوکاس را رونویسی کند، نیست. او با دوباره بازی گرفتنِ اثراتِ این فوتوفن و تفکر، در مقیاسهایی دیگر، به آفرینش این ارث دست میزند؛ هم در قالب پیشبرد قراردادی واقعی در تولید اثر و هم بهعنوان یک ترومای تکرارشونده در منطق تصاویر…
در کایهی متأخر چه میگذرد؟ برای مثال، چه میشود که فیلمِ اغلب تحسین شدهای مثل «عشقِ» هانکه در یک پروندهی اختصاصی، اینطور سرزنش میشود اما فیلمساز سرگرمیسازی مثل جی.جی. آبرامز و فیلم تازهاش «پیشتازان فضا: بهسوی تاریکی» در پروندهای مفصلتر مورد ستایش قرار میگیرد؟ در این چهارسالی که استفان دُلُرم و همکاران جوانش زمام را در دست دارند، حق با کدام گروه بوده است: هوادارانی که این کایه را جذابترین نشریهی حالحاضر با رویکرد سینهفیلی میدانند یا منتقدانی که این مواضع را صرفا تقلید کودکانهای از بزرگان پیشینِ کایه و بهقصد جلب نگاهها میدانند؟ شاید بهتر باشد بهجای افتادن در دام این سوال انحرافی و در درجاتِ پایینترِ اهمیت، به سوال اول این مقدمه بپردازیم. به این منظور، رجوع به نوشتههای راهگشا – بهویژه اگر دسترسیِ تماموکمالی به همهی نوشتهها وجود نداشته باشد – میتواند نورِ محدودی برای جستجوی پاسخ بتاباند. از میان نقدها و پروندههای سال پیش (2012) کایه دو سینما، سه متن، به تعبیر سردبیر آن، دارای اهمیت کلیدی بود: «پروندهی جشنوارهی کن 2012[1]»، «کارکشتهها(ی بَزک کردن)[2]» و پروندهی «10 نقصانِ سینمای مؤلف». ترجمهی این پروندهی آخر در فصلنامهی سینماوادبیات، پاییز 92، منتشر شده است. ترجمهی این سه متن، که جمعبندیِ مواضع انتقادی و گاه تندوتیز کایه نسبت به فیلمهای سال پیش است، بههمراه نوشتهها و نقدهای پراکندهای که در سالهای اخیر از کایهی متاخر به فارسی برگردانده شده، شاید تا حدی بتواند کنجکاویِ خوانندهی فارسیزبان نسبت به حالوهوای این روزهای کایه دو سینما را ارضا کند. ممنونم از استفان دُلُرم – سردبیر کایه – برای استقبال صمیمانهاش از درخواستهایم برای اجازهی ترجمه و از دوستانی که کار اصلی در ترجمهی پروندهی «10 نقصان…» را بهعهده داشتند.
10 نقصانِ سینمای مؤلف